نحوه ی استفاده از پُرکار برد ترین عضو بدن یک ایرانی «کیر» مه | پاستوریزه
نحوه ی استفاده از پُرکار برد ترین عضو بدن یک ایرانی «کیر»
مهم نیست > به کیرم
غصه نخور > به کیرت
سرکارت گذاشتن > کیرت کردن
جوابِ کارهای زشت و نا پسند > کییررر خر
نا مطلوب و غیر استاندارد > کیری
خراب شده > کیر رفته توش
ابراز ارادت قلبی به شخصی > کیرم دهنت
کار بیهوده کردن > کیری کاری
اشتباه کردم > کیر خوردم
ظرف غذا خالیست > کیر خرم توش نیست
به نتیجه دلخواه نرسیدم > کیر شدم
افسرده هستم > حالم کیریه
مواظب باش اشتباه نکنی > بپا کیر نشی
دستکاری نکن > با این کیرخر ور نرو
عین خیالش نیست > کیرشم نیست
مرا ضایع نکن > کیرمون نکن
سر کارش گذاشتم > کیرش کردم
محل را ترک کن > برو کیرم دهنت