Get Mystery Box with random crypto!

اندیشه های فلسفی شهر

لوگوی کانال تلگرام philosophical_thought — اندیشه های فلسفی شهر ا
لوگوی کانال تلگرام philosophical_thought — اندیشه های فلسفی شهر
آدرس کانال: @philosophical_thought
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.06K
توضیحات از کانال

این کانال به اندیشه های فلسفی و ضرورتها و چگونگی بهره گیری از آن در دانش شهر می پردازد. مسئولیت نظرات ارائه شده در هر یادداشت به عهده نویسندگان محترم است.

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-07-17 13:28:14 "شهرها را طوری می‌سازند که مشابه ذهنِ آگاه باشند، شبکه‌هایی که بتوانند با حساب و کتاب مدیریت و تولید کنند. در میان این همه ساختمان؛ خرابه‌ها کم‌کم به ناخودآگاه شهر تبدیل می‌شوند؛ به خاطرات، ناشناخته‌ها، تاریکی‌ها و سرزمین های گم‌شده‌اش_ ولی حقیقتا همانها هستند که به همین شکل شهر را زنده نگه می‌دارند.

با خرابه‌هاست که شهر از چنگِ برنامه‌ها و نقشه‌هایش رها می‌شود و به ظرافت و پیچیدگی زندگی مبدل می‌شود؛ چیزی که می‌شود کاویدش‌ اما شاید نشود به نقشه در آوردش".

از کتاب: نقشه هایی برای گم شدن اثر ربکا سولنیت
282 views10:28
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 11:40:27
395 views08:40
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 02:11:54
اگر عباس کیارستمی، هیچکاک، دیوید لینچ، کیشلوفسکی و... معمار بودند، خانه‌ها را چه‌شکلی می‌ساختند؟

طراحی شهری خیالی کاری از فدریکو بابینا معمار ایتالیایی از چهار کارگردان مشهور سینما...

@khialatesarzadeh
362 views23:11
باز کردن / نظر دهید
2022-06-29 19:55:14 صدای پدرِ پدرِ من

«رئیس سیاتل یکی از آخرین سخنگویان نظام اخلاقی دوران کهن سنگی بود. در حدود سال ۱۸۲۵، حکومت ایالات متحده خواستار اراضی قبیله‌ی او برای کسانی بود که وارد ایالات متحده می‌شدند، و رئیس سیاتل در پاسخ به این درخواست نامه‌ای حیرت‌انگیز نوشت. نامه‌ی او حقیقتاً مُبیِّن اخلاقیات مورد بحث ماست.

«... هر پاره‌ی این زمین برای مردم من مقدس است؛ هر برگ سوزنی درخشنده‌ی کاج ، هر ساحل شنی، هر مهی در جنگل‌های تاریک ، هر مرغزاری، و هر حشره‌ی وزوزکننده‌ای. همه‌ی اینها در خاطره و تجربه‌ی مردم من مقدس‌اند.

ما شیره‌ای را که در گیاهان جریان دارد، به اندازه‌ی خونی که در رگهای‌مان جاری است، می‌شناسیم. ما پاره‌ای از زمین هستیم و زمین پاره‌ای از ماست. گل‌های عطرآگین خواهران ما هستند. خرس، گوزن و عقاب بزرگ برادران ما هستند. یال‌های صخره‌ای، شادابی مرغزاران، گرمای بدن اسب، و انسان، همه به یک خانواده تعلق دارند.

آب درخشانی که در جویبارها و رودخانه‌ها روان است فقط آب نیست، خون اجداد ماست. اگر زمین‌مان را به شما بفروشیم باید به یاد داشته باشید که مقدس است. هر انعکاس شبح‌واری در آب‌های روشن دریاچه‌ها، از رویدادها و خاطرات زندگی مردم من حکایت می‌کنند. زمزمه‌ی آب، صدای پدرِ پدرِ من است.

رودخانه‌ها برادران ما هستند. آنها عطش ما را فرو می‌نشانند. آنها بلم‌های ما را به حرکت در می‌آورند و به کودکانمان غذا می‌دهند. پس باید با رودخانه‌ها همان‌قدر مهربان باشید که با برادرتان.

اگر زمین‌مان را به شما بفروشیم، به یاد داشته باشید که هوا برای ما ارزشمند است، که هوا روح خود را با زندگی قسمت می‌کند و زندگی را ممکن می‌سازد. باد که نخستین نفس را به پدر بزرگ ما ارزانی داشت، آخرین آه او را نیز دریافت می‌کند. باد به کودکان ما نیز روح زندگی می‌بخشد. پس اگر زمین خود را به شما بفروشیم، باید آن را جداگانه و مقدس نگاه دارید، مانند مکانی که انسان می‌تواند در آن بادِ شیرین‌شده با گل‌های مرغزاران را بچشد.

آیا آنچه را که ما به فرزندانمان یاد داده‌ایم، شما نیز به فرزندانتان یاد خواهید داد؟ اینکه زمین مادر ما است؟ و هر اتفاقی برای زمین بیفتد، برای فرزندانش نیز خواهد افتاد.

ما این را می دانیم که زمین به انسان تعلق ندارد، بلکه انسان به زمین تعلق دارد. همه‌ی چیزها مانند خونی که ما را با هم یگانه می‌کند، به هم پیوسته‌اند. تور زندگی را انسان نبافته است، بلکه او فقط رشته‌ای از آن است. هر رفتاری که با این تور داشته باشد، به خودش باز خواهد گشت.

ما یک چیز را می دانیم: خدای، ما خدای شما نیز هست. زمین نزد او ارزشمند است و آسیب رساندن به زمین، ناسزا گفتن به آفریننده‌ی آن است.

سرنوشت شما برای ما یک راز است. هنگامی که همه‌ی بوفالوها ذبح و همه‌ی اسبان وحشی رام شوند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هنگامی که گوشه‌های دنج جنگل از رد پای انسان‌های بسیار آکنده شوند، و چشم‌انداز تپه‌های زیبا را با سیم‌های سخن‌گو لکه دار کنند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بیشه کجا خواهد بود؟ از دست رفته! عقاب کجا خواهد بود؟ از دست رفته!و خدا حافظی کردن با اسب چابک و شکار چیست، جز پایان زندگی و آغاز بقا.

هنگامی که آخرین سرخ‌پوست با خلق و خوی بیابانی‌اش از میان برود، و خاطره‌اش فقط سایه‌ی ابری باشد که از فراز مرغزار گذر می‌کند، آیا این ساحل‌ها و جنگل‌ها همچنان در اینجا خواهند بود؟ آیا چیزی از روح مردم من باقی خواهد ماند؟

ما این زمین را همانقدر دوست داریم که نوزادی ضربان قلب مادرش را. پس اگر زمین‌مان را به شما بفروشیم، به آن همان‌قدر عشق بورزید که ما عشق ورزیده‌ایم. همان‌قدر مراقبش باشید که ما از آن مراقبت کرده‌ایم. خاطره‌ی این زمین همان‌گونه که هنگام تحویل گرفتنش بوده است به یاد بسپارید. این زمین را برای همه‌ی فرزندانمان حفظ کنید و آن را دوست بدارید، همان‌طور که خداوند همه‌ی ما را دوست دارد.

چون ما پاره‌ای از این زمین هستیم، شما نیز پاره‌ای از این زمین هستید. این زمین برای ما ارزشمند است، برای شما نیز ارزشمند است. ما یک چیز می دانیم: فقط یک خدا وجود دارد. هیچ انسانی را خواه سرخ‌پوست، خواه سفیدپوست نمی‌توان به انزوا راند. وانگهی، ما همه با هم برادریم.»


منبع:
قدرت اسطوره، جوزف کمبل، ترجمه عباس مخبر، ص ۶۵_۶۷، نشر مرکز

پ.ن:
این نامه درخشان که همچون اعلامیه‌ای است در باب تقدس جهان، فرازهایی از دعای فرانسیس آسیزی را به یاد می‌آورد آنگاه که خداوند را به خاطرِ «حضرت برادرْ خورشید»، «خواهرْ ماه»، «برادرْ باد» و «بهر مادرمان خواهرْ زمین» می‌ستود و ثنا می‌گفت(اینجا).

@sedigh_63
376 views16:55
باز کردن / نظر دهید
2022-06-21 21:37:44 آیا کم کردن جمعیت به نجات اقلیمی خواهد انجامید؟





@dr_iman_fani
380 views18:37
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 23:40:46
در بین ده دانشگاه برتر خاورمیانه اسمی از ایران نیست!
در سطح جهانی وضعیت و جایگاه دانشگاههای ایران از این هم اسفناکتر است.

در بین ۵۰۰ دانشگاه رتبه برتر جهان دو دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه امیرکبیر ( دانشگاهای اول و دوم ایران ) رتبه های ۳۸۰ و ۴۴۸ را به خود اختصاص داده اند.

این آمار و جایگاه یعنی فاجعه علم و دانش و مرگ دانشگاه و پژوهش در ایران است.

فقر دانش و علم :
فقر فرهنگی ، فقر اقتصادی، فقر سیاسی، فقر تکنولوژی و فلاکت در سایر شاخص های رشد و توسعه را به دنبال خواهد داشت.

فرار مغز ها و تهی شدن کشور از نخبگان همچنین حاکمیت فضای غیر علمی در دانشگاهها در بروز این ضایعه علمی تاثیر بسزایی دارد.

محمدرضا نبیئی

@philosophical_thought
422 views20:40
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 15:39:19 ادامهٔ فرستهٔ پیش

نادرپور: اجازه بفرمایید اول این نکته رو روشن کنم؛ حرف من و شما بُعدی داره که از حد خصوصی بین من و شما فراتر می‌ره، بنابراین من احتیاج به یک توضیح در این امر می‌بینم. بنده تردید ندارم که شما صادقانه آنچه را که حس کردید در ایران در شعرتون بیان کردید. اما نفس ماندن در ایران هیچ امری رو حتی برای یک شاعر بزرگ ثابت نمی‌کنه. مثال براتون بزنم. ما کسانی رو می‌شناسیم که هم‌نسلان ما بودند. شاعرانی که حالا کمابیش مورد قبول بیشترِ شما و کمترِ من بودند. مثلا شاملو. شاملو در ایران مونده، اون هم گفته من کوزه‌م در این سفره یا نمی‌دونم نانم در این سفره‌س. اما شاملو در طول این بیست سال چه کرده جز یک شعر در اون آغاز، دهانت را بو می‌کنند و این‌ها. بعد از اون چیزی نگفته. اگر حرفی زده دربارهٔ فردوسی و اون قضایایی بوده که این‌جا اتفاق افتاد. حالا فقط شاملو نیست. باز رفیق دیگرمون مشیری. مشیری چه امری رو در طول این مدت با وجود این‌ که ایران بوده گفته؟ پس نفس موندن یک شاعری معناش این نیست که بهتر می‌تونه درک بکنه. من واقعا بسیاری از چیزهایی که کرده‌م در زندگیم و دیده‌م و محیطی که توش زندگی کرده‌م، اون‌ها همین حالا حیّ و حاضره. یعنی در لحظات مختلف روز و شب من در همون جاها دارم زندگی می‌کنم. همون کیفیات بر من می‌گذره، همون ناراحتی‌ها بر من می‌گذره با یک تفاوت؛ یک رنج پنهان یا یک آتش سوزندهٔ حسرت همراه اون شده. در اینجا هم کسانی هستن مثل رویایی، رؤیایی هم مثل بنده دوره ولی راجع به ایران چه گفته؟

سیمین: امیدوارم که شما موفق باشین، اون دیگران هم که در ایران هستن من ارجشون رو بازنگه‌می‌دارم. اونها هم شاید بیشتر از امکاناتشون کار کرده‌ن.


نادر‌پور: این رو هم در نظر بگیریم که شاید من از شما سختگیرترم به این مفهوم که شما می‌فرمایید هر آدمی در هر لباسی باشه اگر خوب باشه من موافقش هستم. اما من سختگیریم بیشتر از اینه. من معتقدم خیلی از لباس‌ها و ظاهرها خودبه‌خود، ولو این که یک آدمی در ذاتش هم خوب باشه مانع خوبی او می‌شه. من اصولا به طبقه‌ای که اسمش فقیه یا آخوند و دستاربنده هیچ‌وقت اعتقاد نداشته‌م. چون احسن اوست اقبح او. اگر امیدی باشه که از این شب تاریک راهی به بیرون پیدا بشه اتفاقا همین صداهاست که یکی از بیرون یکی از درون با هم تلفیق می‌شه و یک کنسرت ایجاد می‌کنه. لااقل در کشورهایی مثل کشور ما نشون داده شده که هیچ چیزی از هنر و غیر هنر استقامتش به اندازهٔ کلام نیست. شاید این حرف فروغ فرخزاد، تنها صداست که می‌ماند، در این معنا درست باشه که هیچ چیز دیگری در ممالکی مثل مملکت ما به اندازهٔ صدا و به اندازهٔ کلام مقاومت نکرده. ببینید مجسمه‌ها شکسته شده، بناها نابود شده شهرها ویران شده ولی کلام فردوسی و کلام خیام باقی مونده. اگر نقطهٔ امیدی باشه برای خودمون و برای راه به بیرون گشودن از این ظلمت همین صداست.

@atefeh_tayyeh
379 views12:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 15:39:19 سیمین بهبهانی و نادر نادرپور

دیشب مناظره‌ای دیدم از دو شاعر خوب معاصر، سیمین بهبهانی و نادر نادرپور که در لس‌آنجلس ضبط شده. سخن از آن‌هاست که پس از انقلاب ماندند تا با خشت جان و استخوان تنشان ستون به سقف وطن بزنند، و آن‌ها که رفتند؛ وطنشان را چون گوهری در حریم امن قلبشان جاگیر کردند و با خود بردند. ویدئو به احتمال زیاد سال ۷۷ یا ۷۸ ضبط شده؛ یعنی سال‌های نخست امید بستن مردم و به تبع ایشان هنرمندان و چهره‌ها به اصلاحات. سال‌های رویاهای دراز و صف‌های طویل مردمِ خسته و خندان برای صندوق‌های رأی. ای دریغ! آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود... سیمین هم دیگر نیست که پابه‌پای مردمی که دوستشان دارد روشن و خاموش شود، شمع امیدش شعله‌ای بکشد و ناچار در تاریکی فروبرود.

سیمین را زنی روزآمد، روشن‌بین و پخته دیدم که با آهستگی و احترام دربارهٔ همه چیز و همه کس سخن می‌گوید، و شاعر خوب دیگر، نادرپور را دیدم که سخن جوانانه‌تر می‌گوید و برای اثبات درستی تصمیم خود، یعنی مهاجرتش، به شاعران هم‌نسلش شاملو و مشیری و رویایی چنگ می‌اندازد و نفی‌شان می‌کند.
ویدئو طولانی‌ است و پیاده کردن تمامش از حوصلهٔ یادداشت تلگرامی خارج. ولی سعی کرده‌ام هیچ نکتهٔ مهمی را از قلم نیندازم:

نادرپور: خلاف کسانی که وطنشونو در چمدونشون می‌ذارن و میارن من وطنم در قلبم بود و هنوزم هست. من از ایران که اومدم بیرون اون ایران رو حفظ کردم، اون ایران اتفاقا نیروبخشه. می‌دونید یعنی چه اتفاقی افتاده؟ من یک معیار دارم که هر چه رو در واقعیت اتفاق میفته با اون معیار درونی می‌سنجم. برای همینه که نه قانع می‌شم، نه امیدوارم. فقط مبارزه می‌کنم.

سیمین: بله، به هر حال شما کار درستی کردید آقای نادرپور. آمدید اینجا و خدروشکر شعرتون به همون قدرت و همون نیروی وقتی که در وطن بودید، بلکه پخته‌تر، عرضه شد. ولی من فطرتم و جنسم درست مخالف شما بود. دلم می‌خواست همه‌ش بخزم زیر سایهٔ درخت‌های وطنم که باهاش الفت گرفته بودم. فکر می‌کنم این فرق ذاتی من و شماست. و هیچ کدوممون هم در این نگرش گناهی نداریم. من رنج‌های اونجا رو دوست دارم و دلم براشون شروع به تپیدن می‌کنه. من نمی‌تونم از کسانی که در آتش هستن دور بشم. دلم می‌خواد کنارشون بمونم شاید حداقل بتونم یه بادبزن دست بگیرم و بادشون بزنم. این تفاوت ذات دو نفر هست. یکی فکر می‌کنه اگر خارج باشه بهتر می‌تونه خدمت کنه یکی در داخل. خدمت ما هم شعرمونه. نارنجک و توپ و تفنگ که نداریم. هر دو داریم برای خیر و صلاح وطنمون تلاش می‌کنیم. دلمون می‌خواد این مردمی رو که سال‌های سال رنج کشیده‌ن... و من واقعا نمی‌تونم فرقی بذارم؛ من یک وقتی دیدم خانواده‌ای که همسایهٔ ما بودن دو تا فرزند شهیدش رو آوردن، یک وقت هم دیدم یک خانوده‌ای که دوست من بودن دو تا بچه‌شون رو در زندان اعدام کرده بودن و هر دوی این‌ها حالشون یکی بود. از نظر من هیچ فرقی نداره؛ مادر مادره، پدر پدره، فرزندش چه بر سر دار بره و چه در جبهه شهید بشه. مرگ فرزند رو هیچ چیز جبران نمی‌کنه. من موندم اونجا، دیدم اون حال رو و کنار ملّتم بودم و تا جایی که تونستم غم‌هاشون رو سرودم. پیش از انقلاب تا این حد هیچ وقت شعرمو در خدمت مردم نگذاشته بودم. شما هم همین‌طور پیش از انقلاب بیشتر شعرهای غنایی داشتید و کمتر شعرهای اجتماعی ولی می‌بینم که در این سال‌های اخیر دردی که از رنج مردم، نادرستی‌ها و اندیشه‌های خطا احساس می‌کنید در شعر شما منعکس هست. شما به نحوی دیگه و من به نحوی دیگه ولی هدف ما هر دو یکیه. امیدوارم که موفق باشید و امیدوارم من هم تا وقتی که زنده هستم بتونم صدای حق باشم. حالا هر کس باشه برای من فرق نمی‌کنه، چه کلاه به سرش بذاره، چه عمامه. اگر آدم خوبی باشه من دوسش دارم. اگر آدم بدی باشه که بشریت براش ارزش نداشته باشه ازش نفرت دارم، این رو صریح می‌گم.

@atefeh_tayyeh

ادامه در فرستهٔ بعد
272 views12:39
باز کردن / نظر دهید
2022-06-10 21:12:43
رونمایی از نشریه دانشجویی شهرت:
مروری بر سه شماره “شهر و شب”، “شهر و انقیاد” و “شهر و رنگ”

زمان: شنبه، ۲۱ خرداد، ساعت ۱۴-۱۲

مکان: پردیس هنرهای زیبا، دانشکده شهرسازی، طبقه دوم، سالن امتحانات
257 views18:12
باز کردن / نظر دهید
2022-06-08 15:18:35
دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه سوره با همکاری انجمن علمی طراحی شهری دانشگاه تربیت مدرس برگزار می‌کند:

«شــهــر انـســــانـی» از دریچه مستند

نشست دوم: « Why We Cycle»

اعضای پنل:
- لیدا امینیان
دکتری برنامه‌ریزی شهری از دانشگاه آیندهوون و متخصص حوزه جابه‌جایی شهری
- شهاب‌الدین کرمانشاهی
استادیار پردیس هنرهای زیبای دانشگاه تهران و متخصص حوزه حمل‌ونقل شهری
- یعقوب آزاده‌دل
معاون توسعه حمل‌ونقل پاک و آموزش سازمان حمل‌ونقل و ترافیک شهرداری تهران
- محمد نظرپور
پژوهشگر دکتری شهرسازی و مدرس دانشگاه سوره

مکان: دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه سوره
زمان: پنج‌شنبه 19 خردادماه – ساعت 16

همراه با پخش مستند

خیابان نجات اللهی، خیابان فلاح‌پور، سالن اجتماعات دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه سوره
438 views12:18
باز کردن / نظر دهید