در دنیای ما عشق تجربهای تقریبا دست نیافتنی است
همه چیز علیه عشق است
اخلاقیات
طبقات
قوانین
نژادها
و حتی خود عشاق
زن
برای مرد همیشه آن دیگری بوده است
ضد و مکمل او
اگر جزئی از وجود ما در عطش
وصل اوست
جزء دیگر، که به همان اندازه آمر است
او را دفع میکند
زن شئ است
گاه گرانبها
گاه زیانبار
اما همیشه متفاوت
مرد با تبدیل کردن زن به شئ
و با دگرگون کردن او
به نحوی که منافع، خودخواهی، عذاب
و حتی عشقش انشا میکند
زن را به یک آلت
به وسیلهای برای کسب تفاهم و لذت
راهی برای رسیدن به بقا دگرگون میکند
چنانکه سیمون دوبووار گفته است
زن بت است
الهه است
مادر است
جادوگر است
پری است
اما هرگز خودش نیست
بنابراین روابط عشقی ما
از همان آغاز تباه شده است
از ریشه مسموم است
دیالکتیک تنهایی
اكتاويو پاز
گل رز