Get Mystery Box with random crypto!

این حکایت از گلستان را اواخر سال ۱۳۹۶ در این کانال منتشر کردم. | سیاست و جامعه. علی مرشدی‌زاد

این حکایت از گلستان را اواخر سال ۱۳۹۶ در این کانال منتشر کردم.
دیدم خواندن دوباره آن خالی از لطف نیست و شاید الان که روز پانزدهم شهریور سال ۱۳۹۹ است، ملموس‌تر و قابل فهم تر باشد. اگر عمری باشد، در آینده نیز وقتی خیلی خیلی ملموس‌تر شد باز هم به اشتراک خواهم گذاشت. با تامل و حوصله بخوانید.

برگی از متون ادب پارسی

یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعیت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

هر که فریادرس روز مصیبت خواهد

گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

بنده‌ی حلقه به گوش ار ننوازی برود

لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همی‌خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون. وزیر ملک را پرسید: هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد؟ گفت: آن چنان که شنیدی، خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت. گفت: ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهی‌ست، تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟

همان به که لشکر به جان پروری

که سلطان به لشکر کند سروری

ملک گفت: موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد؟ گفت: پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند، و رحمت، تا در پناه دولتش ایمن نشینند، و ترا این هر دو نیست.

نکند جورپیشه سلطانی

که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند

پای دیوار ملک خویش بکند

ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد. روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی برنیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند. قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده، بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند، تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.

پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست

دوستدارش روز سختی دشمن زورآورست

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست

گلستان سعدی
https://t.me/politicsandsociety