2022-07-13 12:11:01
گزیده ای از مقاله:
داستانِ پایانِ زندگی کوروش: مرگ قهرمان یا درگذشتِ حکیم؟!
فرشید ابراهیمی
امرداد، تیرگانِ ۱۴۰۱، شماره ۴۵۷
@rahaaaavard
داستان زندگی و فرمانروایی کوروش دوم (بزرگ)، بنیادگذار دودمان هخامنشیان، در روند سدهها همواره با لایههایی از باورها و استورههای دیرینه گره خورده که واکاوی و جداسازی آنها از آنچه که بهراستی روی داده، تاریخنگار عصر باستان را به ابزارِ استورهشناسی نیازمند کرده است.
این واکاوی در بخشِ برجستهی دیگری از زندگی این فرمانروای نامی، یعنی مرگ او نیز که پیرامون سال ۵۲۹ پیش از میلاد، در بیستودومین سال از شکست پادشاهی ماد روی داده، دیده میشود.
درگذشتِ طبیعی یا قتل؟ همچنان یکی از بزرگترین پرسشها پیرامون چگونگی پایانیافتن زندگی سردار پرآوازهی شرق باستان است و از آنجا که بیشترین سرچشمههای بازگوکنندهی این رویداد، داستانگوهای یونانی هستند، بهسادگی میتوان در راستی و درستی آنان شک و گمان برد!
درونمایهی این دست از داستانها را به دو رده میتوان بخشبندی کرد: -1کشتهشدن کوروش در میدان نبرد با دشمن -2 درگذشت طبیعی او در بستر بیماری و سالخوردگی.
در نخستین ردهی گفتارها اگرچه همه به مرگ کوروش در میدانِ نبرد اشاره کردهاند، اما اینکه در کدامین نبرد و با کدامین دشمن روی داده، ناهمگونیهایی دیده میشود. برای نمونه روایتِ هرودوت1 که سرآمدترین و شناختهشدهترین گفتار در این میان است، ناهمگونیهایی با نوشتههای کتزیاس (کتسیاس)،2 بروس کلدانی3 و تروگ پمپهای (تروگوس پمپیوس)4 دارد که از پیشگامانِ بازگویی این رویداد هستند.
هرودوت برای مرگ کوروش، همانند زایشَش،5 داستانوارهای تراژیک به دست میدهد که از خواستگاریاش از ملکهی ماساژتها و پاسخ منفی ملکه آغاز میشود. پیش از آوردنِ چیکدهای از این داستان، نباید فراموش کرد که هرودوت خود نیز پیش از آغاز، آن را پذیرفتنیترین روایت در میان دیگر داستانهای گوناگونِ درگذشتِ کوروش میداند که نشان از رواج حکایتهای گوناگونی در زمان هرودوت دارد و این نکته که خود بر درستی داستانی که میسراید، پافشاری ندارد.
ماساگت یا ماساژت نام تیرهی سکایی نیمهصحراگردی در آسیای میانه (شمالِ خاوری ایران) است که در دورهی فرمانروایی کوروش، زنی با نام تومیریس (تهمرییش)6 بر آن فرمانروایی میکرد که بیوهی شاه پیشین آن سرزمین بود. او که انگیزهی کوروش از درخواست ازدواج را چیرگی شاه پارسی بر سرزمینش میدانست، این درخواست را نپذیرفت و کورش برای نبرد با او به سوی سیحون گسیل شد. او در آغاز نبرد با یک ترفند جنگی توانست یکسوم سپاه ماساژتها را نابود کند و سپارگاپیس، فرزند ملکه را اسیر کند. اگرچه کوروش پس از نبرد با احترام با او رفتار میکند، اما فرزند ملکه از ننگِ اسارت خود را میکُشد. تومیریس با گردآوری همهی نیروی خود در پی خونخواهی فرزند، بار دیگر بهسوی سپاهیان کوروش یورش برد و در جنگی سنگین به پیروزی میرسد. بیشتر سپاه هخامنشی نابود و کوروش نیز کشته میشود، سپس ملکه به انتقام مرگ فرزندش، سر پادشاه پارسی را از تن جدا میکند.7
کتزیاس تاریخنگار دیگر یونانی که از او نام بردیم، مرگِ کوروش را در نبرد با قومی به نام دِربیک به پادشاهی آمُرّایوس گزارش کرده است. دربیکها توانستند با فیلهای جنگی خود سوارهنظام ایرانیان را دربربگیرند، کوروش از اسب به زیر میافتد و یک جنگجوی هندی که از همپیمانان دربیکها بود، او را با زوبینی که به رانش میزند، زخمی میکند. در داستانِ کتزیاس اگرچه در فرجام ایرانیان پیروز میشوند، اما کوروش چند روز پس از زخمی که برمیدارد، به پیرامونیان اندرزهایی میدهد و درمیگذرد.8
از ناهمگونیها که بگذریم، چشمگیرترین همانندی در هر سه داستان، تبارِ سکاییِ دشمنی است که در نبرد بر کوروش چیره شده است. این خود نشان میدهد که واپسین جنگهای کوروش با طوایف سکا بوده است، اگرچه دور به نظر میرسدکه او در این جنگها کشته شده باشد و بازماندهی سپاهِ شکستخورده، توانسته باشد پس از کشته شدنش بهدستِ تومیریس، پیکر بیسر او را برای خاکسپاری به پاسارگاد بیاورند!
دراینجا شاید نباید این گفتهی استرابون،9 تاریخنگار و جغرافیدان يوناني را دربارهی هممیهنان خود به فراموشی سپرد که: «حقيقت اين است که به افسانههاي هزيود و هومر دربارهي هنرنمايي پهلوانان و همچنين به افسانههاي شعراي تراژيک بهتر ميتوان اعتماد کرد تا به روايات تاريخينماي کتزياس و هرودوت و دیگر نويسندگان قديم. (جغرافيا، دفتر11، فصل6، بند3)»10
متن کامل را در «ره آورد» بخوانید.....
@rahaaaavard
646 viewsedited 09:11