2022-07-10 04:51:13
گفتی که خوش به حالم.. از دور میشناسی
من را که گنگ و لالم.. از دور میشناسی
تا حال بودهای من؟ اینگونه پر ز آشوب
حتی بد است حالم وقتی که میشوم خوب
تا حال درد من را اصلا چشیدهای؟! نه!
عمری بطالتت را با خود کشیدهای؟ نه!
من بودم و خود من.. وقتی شکستنم را
با دست جمع کردم؛ از این و آن منم را!
گفتی که خوش به حالم.. باشد! ولیکن اینبار
من با تو از شکستن میگویم و تو بشمار
از کودکی.. کتابی عاری ز شوق و شادی
با خانوادهای شاد در پوششی نمادی
هرگز نبوده دستم در دست والدینی
کز باب زنده بودن بر من گذاشت دِینی
دینی شبیه حبسم در یک اتاق تاریک
تنبیه خورِ ژنده.. در بین صد شبِ شیک
از حس کوچکی که در نوجوانیام مُرد
از اختلالهایی کز ریشهام مرا خورد
از سعیِ بینتیجه.. دائم قیاس و تحقیر
همواره در قضاوت.. یک من، هزار تفسیر
من را شکسته دنیا.. گاهی به ضرب باور
گاهی به گفتهی دوست، گاهی پدر و مادر
هرکس که درک کردم، یکباره ترک کردم
من کودکی شکسته در پشتِ قابِ مردم
آنقدر دادم از دست تا دست خود کشیدم
"بیفایده.. عبث.. کم.." هرآنچه میشنیدم
با آرزوی بسیار، بسیار کم گرفتم
در انتشار شادی، همواره غم گرفتم
البته که همین است، دنیای خوبِ فانی
فهمیدم این مهم را در حین نوجوانی
من را قیاس کردند با یک درخت انجیر
من کاج بودم و سبز.. در گرم و سردِ تقدیر
دائم رها شدم من در پشتِ "هی! قوی باش"
مهلت بیابد این ضعف، جایی رها شود کاش..
من آدمی ضعیفم.. اینگونه گفته بودند
آنها که حین دردم، در ناز خفته بودند
آغاز کوشش من، بیشک تمسخری بود
از دوستان خوبم.. آن دسته خوبِ معدود
من را گرفته در دست.. یک جبر بیرهایی
این بالهای بسته.. بستهست از جدایی
لعنت به اصل هستی.. بر آنکه زاده من را
بر آنکه جان به جسمی مغشوش داده من را
من کشتهام خودم را.. در قبل زادن خویش
از نو.. به شکل بهتر.. یک منطبق به تشویش
اما جهان نمیخواست من منطبق بمانم
بیماری خدایت تزریق شد به جانم
آرامش و کرختی.. تنهاییِ خوشآیند
یک عمر خالقی در یک خلق بیبرآیند
"من متهم به نقدم.. معلول، علیه علت!"
آنکس که از بلندی، فریاد زد به ذلت
این حال اگر قشنگ است.. باشد برای اغیار
من هیچ چیز زیبا در آن ندیدهام یار..
هرچند این کراهت آیین این دیار است
اما تلاش باید.. این ره ادامهدار است
این ره ادامهدار است..
این ره ادامهدار است
را.
#رضا_اسحاقیان
50 views01:51