Get Mystery Box with random crypto!

‍ . ۱. با هم به حمام عمومی محله رفتیم. به جای دو لنگ از من خوا | 🌷ریشـــوُهایِ بـا ریشِـه🌷

‍ .
۱. با هم به حمام عمومی محله رفتیم. به جای دو لنگ از من خواست چند لنگ برایش بیاورم تا همه بدنش را بپوشاند. گفت: نمی‌دونم چرا اما به دلم افتاده که این حموم، حموم آخر منه. از ته دل حرف می‌زد. یک طوری که دست و دلم می‌لرزید وقتی نگاهم در نگاهش گره می‌خورد. گفت: رفیق برام دعا کن طوری شهید شم که چشم مرده‌شور به بدنم نیفته و آبروی رزمنده‌ها رو نبرم.

۲. تمام بدن احمد پر از جای زخم بود. زخم چاقوهایی که در دعواهای مختلف به خودش به خودش و طرف مقابل دعوا به او زده بود. حالا ولی ریش‌های بلند، موهای فرفری، چشمانی آرام. این تصویر از احمد پسرِ عربده‌کش محله، برایم غریب بود. این احمد کجا و آن احمد کجا؟ نمی‌توانستم این همه تغییر در وجود احمد را باور کنم. جوان دعوایی محله‌مان رزمنده شده بود.

۳. چند روز از رفتنش گذشته بود که خبر شهادتش مثل بمب در محله پیچید. منتظر وداع آخر بودیم اما خبردار شدیم که از آن قد و هیکل هیچ نمانده و تمام بدن احمد در اثر اصابت خمپاره و انفجار سوخته و چیزی نمانده است. احمد همراه با محسن حاجی بابا فرمانده سپاه غرب و یک رزمنده دیگر برای شناسایی به منطقه رفته بودند که ماشین‌شان بر اثر اصابت خمپاره منفجر می‌شود و هر سه شهید می‌شوند. هیچ وقت فکر نمی‌کردم خدا این‌طور احمد را حاجت روا کند...
.
#ریشوهای_با_ریشه
#شهید_احمد_بیابانی
#حر_انقلاب

@rishooha