Get Mystery Box with random crypto!

پارت #72 رمان... #بهترین_رمان_امسال خواست جوابی بده که # | رمان تیر | نسترن اکبریان

پارت #72 رمان...
#بهترین_رمان_امسال

خواست جوابی بده که #زودتر گفتم:
- ازت متنفرم!#مغرور عوضی.
#پوزخندی با صدایی زد و گفت:
- که ازم #متنفری ؟!
زمزمه کردم:
- #متنفرم ...
دستشو #نوازش وار از روی کمرم تا روی #شکمم کشید ...
کنار #گوشم پج زد:
- تو با هر #نگاه من با هر #نوازش من، #وا میدی. چجوری ازم #متنفری #پرنسس؟
- #فاصله بگیر ازم ! اصلا هم‌ اینطوری نیست.
#لبخندشو زیر پارچه #حس کردم ...
#موزی گفت:
- عین #دختر بچه های تخس، باهام #لجبازی میکنی...
دوباره تکرار کردم:
- #فاصله بگیر ازم...
تو #گودی #گردنم پچ زد:
- #واقعا اینو میخوای ؟!
#جفتمون تو #چشمای هم خیره شدیم...
هر #نگاه اون #قدرت از پا دراوردن منو داشت!
#حس میکردم #تمامم واسه اونه ..
#ناخودآگاه زمزمه کردم:
- #نه!
فاصله ی #بینمونو کمتر کرد و #نامحسوس زمزمه کرد:
- #منم نمیخواستم.
دستش سمت #پارچه رفت که نفس تو #سینم #حبس شد و بی قرار #خیره اش شدم ...


رابطه ی رییس باند و یکی از اعضای باند...
بدو تا لینکش باطل نشده
https://t.me/joinchat/VZOsfcEMweEGCi9m