روابط زمامداران [هندوستان] با صوفیه، بهویژه مشایخ چشتی، اغلب آکنده از تنش و کشمکشهای سخت بود؛ نه صوفیان بزرگ چشتی را میل آمدوشد به دربار بود و نه سلاطین وقت، همچون محمد تغلق روی خوشی به ایشان نشان میدادند و سهل است که گاه آنان را بهاجبار و اکراه به انقیاد خویش میخواندند و همین امر بر آتش نقار میان صوفی و سلطان میدمید. بااینحال به عللی عمده، که ذکرش از حوصلۀ این مختصر بیرون است، دو نهاد سیاست و تصوف بهویژه در عصر گورکانیان به یکدیگر نزدیک شدند و نرمنرمک رابطۀ صوفی و سلطان پایهای استوار یافت و دو نهاد سیاست و تصوف دستدردست یکدیگر در خدمت هدفی واحد درآمدند که عبارت بود از تثبیت و گسترش سلطهگری و فرادستی (هژمونی) گورکانیان بود. بدینسان کوشش شد تا پادشاه گورکانی قدرت خویش را در مقام سلطان و صوفی (پیر جهانگیر) تثبیت کند و هم «پادشاه جهانگشا و جهانپناه» باشد و هم «پیر و مرشد و راهنما» که صاحب کرامت است و این مایه شایستگی دارد که با «نگاشتن مجالس عالیه و محافل قدسیه»اش از وی نیز، همچون مشایخ سلف چشتی، ملفوظی به یادگار بماند. کتابی که میتوان در تأیید این مدعا بدان استناد جست مجالس جهانگیری است که نه به قلم یک صوفی، بلکه بهدست یک تن از دیوانیان و ملازمان خاص اکبر و جهانگیر، عبدالستار لاهوری، به رشتۀ تحریر درآمده و حاوی ملفوظات جهانگیر و به تعبیر دقیقتر، شرح وقایع دربار در مجالس شبانۀ اوست...
... بههرروی، این کتاب در شناخت سیر تحول و تکوین تصوف در شبهقارۀ هند، شناخت جهانگیر و فرهنگ عصر او، همچنین مناسبات وی با دولتهای غربی، وضع پیروان ادیان و جریانهای دینی عصر او حائز اهمیت بسیار است و پرداختن به همۀ وجوه اهمیت کتاب البته از حوصلۀ این گفتار مختصر بیرون. ازاینرو، بر بیان اهمیت این کتاب از حیث مطالعات ایرانشناسی بسنده میکنیم. از جمله وجوه اهمیت این کتاب برای ما ایرانیان، اطلاعات مهم و ارزشمندی است در باب ایرانزمین و حدود آن، جلوههای نفوذ و رواج فرهنگ ایرانی و زبان پارسی و همچنین دودمان صفویه...
از نوشته مسعود فریامنش، پژوهشگر ارشد فرهنگستان زبان و ادب فارسی، درباره: مجالس جهانگیری: مجلسهای شبانۀ دربار نورالدین جهانگیر از ۲۴ رجب ۱۰۱۷ تا ۱۹ رمضان ۱۰۲۰ ه.ق./ عبدالستار لاهوری/ به کوشش عارف نوشاهی و معین نظامی/ نشر ميراث مكتوب، چاپ اول ۱۳۸۵ @roodbookreview97