Get Mystery Box with random crypto!

📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚

لوگوی کانال تلگرام sara_ye_adab — 📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚 س
لوگوی کانال تلگرام sara_ye_adab — 📚سرای ادب(دکتر الیاسی پور)📚
آدرس کانال: @sara_ye_adab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 372
توضیحات از کانال

ادبی- آموزشی - اطلاع رسانی

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-09-24 19:58:22 ضرب المثل پاشنه آشیل از کجا آمده است؟
آشیل یا اخیلوس فرزند پله پادشاه میرمیدون‌ها مشهورترین قهرمان افسانه‌ای یونان است که نامش با آثار هومر عجین شده است. طبق بعضی روایات مادرش تتیس پس از تولد او با دو انگشت خود قوزک پایش را گرفت و وارونه در شط افسانه‌ای ستیکس فرو برد و بیرون کشید. بدین جهت تمام اعضای بدن آشیل به جز قوزک پایش همه در دست مادر بود رویین گردید.....



سپاهیان یونان که بدون کمک و یاری آشیل قادر نبودند شهر تروا را فتح کنند از اولیس خواستند تا آشیل را به تروا کشاند و موجب وحشت دشمنان گردد. دیری نگذشت که حریف دریافت تیر به هیچ جای آشیل کارگر نیست مگر یک جا، همان قوزک پا یعنی جای دو انگشت مادرش که او را وارونه در آب فرو کرده بود. یکی از تیراندازان مشهور به نام پاریس یا "آپولون" که نقطه‌ی ضعف حریف را پیدا کرده بود تیر زهر‌آلودی درست بر قوزک پای آشیل زد و کارش را ساخت و این عبارت از آن تاریخ ضرب‌المثل شد.
@sara_ye_adab
617 views16:58
باز کردن / نظر دهید
2021-02-12 23:02:24
@sara_ye_adab
1.0K viewsedited  20:02
باز کردن / نظر دهید
2021-01-28 10:25:49 در یک مهمانی عروسی بودیم ، آن طرف سالن ،پیرمردی تنها نشسته بود ، با یادم آمد آقای صادقی بود معلم چندین سال قبلم .
پیشش رفتم سلام کردم و خودم را معرفی کردم ، به جا نیاورد .
گفتم آقای صادقی چطور مرا به یاد نمی آوردید ؟ من فلانی هستم ،بادتان می آید در کلاس برای پیدا کردن ساعتی که دزدیده شده بود ، همه را به خط کردید و جیبشان را گشتید ، آن ساعت را من دزدیده بودم و شما در کمال بزرگواری ساعت را از جیب من در آوردید و به روی من نیاوردید و هیچ کس خبر دار نشد ؟
گفت بله ماجرا را خوب به یاد دارم اما شما را نه ، چون در آن لحظه من هم چشمم را بسته بودم تا قیافه ها را نبینم .
قدر دان معلمان بزرگ باشیم
@sara_ye_adab
1.1K viewsedited  07:25
باز کردن / نظر دهید
2021-01-08 20:18:10
@sara_ye_adab
1.0K viewsedited  17:18
باز کردن / نظر دهید
2020-11-18 10:09:26 سلام حتما بخوانید خیلی عالیه دکتر آیشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت او بخاطر دستاوردهای پزشکی‌اش برگزار می‌شد؛
با عجله به فرودگاه رفت.

بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند؛
که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه،
که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده،
مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم ...

بعد از فرود هواپیما،
دکتر بلافاصله به دفتر فرودگاه رفت؛
و خودش را معرفی کرد؛
و گفت:
هر ساعت، برای من برابر با جان چند بیمار است؛
و شما می‌خواهید من 16 ساعت، در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟

یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر، اگر خیلی عجله دارید؛
می‌توانید یک ماشین دربست بگیرید؛
تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است...

دکتر آیشان، با کمی درنگ پذیرفت؛
و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد؛
که ناگهان در وسط راه، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛
بطوری‌که ادامه راه مقدور نبود ...

ساعتی گذشت تا این‌که احساس کرد راه را گم کرده است ...

خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی براهش ادامه داد ...

که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...

کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد؛
صدای پیرزنی را شنید:
بفرما داخل، هر که هستی در بازه ...

دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود؛ خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند.
پیرزن گفت:
کدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ...
ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...

دکتر از پیرزن تشکر کرد؛
و مشغول خوردن شد؛
در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ...
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود؛
که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان می داد.

پیرزن مدتی به نماز و دعا مشغول بود.
بعد از اتمام نماز و دعا، دکتر رو به او کرد و گفت:
مادر جان، من شرمنده این لطف و محبت شما شدم؛
‌ امیدوارم که دعاهایتان مستجاب شود.

پیرزن گفت:
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است.
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا ...

دکتر آیشان می پرسد:
چه دعایی؟

پیرزن می گوید:
این طفل معصومی که جلو چشم شماست؛
نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر،
به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفته‌اند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر آیشان هست؛
که او قادر به علاجش هست، ...
ولی هم او خیلی از ما دور هست؛
و دسترسی به او مشکل هست؛
‌ و هم می‌گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است؛
و من از پس آن برنمی‌آیم ...
می ترسم این طفل بیچاره و مسکین، خوار و گرفتار شود ...
پس از خدا خواسته‌ام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد؛
و کارم را آسان کند!

دکتر آیشان در حالی‌که گریه می کرد؛
گفت:
به والله که دعای تو،
هواپیماها را از کار انداخت؛
و باعث زدن صاعقه ها شد؛
و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینکه منِ دکتر را بسوی تو بکشاند.
من هرگز باور نداشتم؛
که الله عزوجل با یک دعا،
این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند؛
و بسوی آنها روانه می کند.

وقتی که دست‌ها، از همه اسباب‌ها کوتاه می‌شود؛
و امید، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد؛
فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا می‌ماند؛
و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید؛
‌ باز می‌شود.

هر جایی که امید ادامه دارد؛
تمام کائنات در راستای خواسته او تلاش می‌کنند.


گابریل گارسیا مارکز:
باور نمی‌كنم خدا به كسی بگويد:
" نه...! "


خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پيشنهاد بهتری برايت دارم....


همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...

برای تمام رنجهایی که می‌بری صبر کن!

صبر، اوج احترام به حکمت خداست.
فقط خدا مارا بس است.
@sara_ye_adab
1.5K viewsedited  07:09
باز کردن / نظر دهید
2020-06-12 10:53:17 گلی از گلستان سعدی

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم عریان مانده بودو استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. شکر نعمت حق تعالی بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

مرغ بریان به چشم مردم سیر
کمتر از برگ تره بر خوان است
وان که را دستگاه و قوت نیست
شلغم پخته مرغ بریان است
@sara_ye_adab
1.5K views07:53
باز کردن / نظر دهید
2020-05-24 10:04:21
کلیسایی در آلمان ،به علت رعایت فاصله گذاری اجتماعی و کمبود فضای مسلمانان ،در خود را به روی مسلمان گشود تا در آنجا نماز عید فطر بخوانند و آدمی بی اختیار به یاد این شعر شیخ بهایی می افتد :

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
@sara_ye_adab
2.3K viewsedited  07:04
باز کردن / نظر دهید
2020-05-06 19:49:07
⁦ ⁩⁦ ⁩جدول رسمی حذفیات سال دوازدهم برای امتحان نهایی
@dars_e_farsi
613 views16:49
باز کردن / نظر دهید
2020-05-05 07:24:06  ⁦ ⁩⁦ ⁩نظرات دریا بندری درمورد وضع ترجمه و تالیف در روزگار ما,به بهانه فوت این مترجم زبر دست

«مثل این‌که نسل مترجمان دارد ور می‌افتد و جای مترجمانی مثل بنده، محمد قاضی، ‌ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی، پر نشده است.»
 او البته گفت که ترجمه‌های فارسی را کم می‌خواند، ولی در عین حال معتقد بود، در نسل جدید کسی را سراغ ندارد که بشود او را جای قاضی گذاشت. گفت، یکی دو نفر هستند که خوب کار می‌کنند، ولی خیلی جوان نیستند، مثل بهمن فرزانه که او هم البته به پای قاضی نمیرسد.

دریابندری که نمی‌خواست قضاوت غیر منصفانه‌ای داشته باشد، به این هم اشاره کرد که شاید بی‌اطلاعی او هم باشد، ولی باز یادآور شد که اگر چنین مترجمی در نسل جدید بود، او می‌شناختش و اسم و رسمش را شنیده بود.

اما درباره چرایی این ماجرا، آن‌را به دوره‌های مختلف ربط داد و گفت: مثلا در آمریکای امروز هم نویسنده‌ خوب کم پیدا می‌شود؛ دیگر استاین بک یا فاکنر در آن‌جا نمی‌بینیم.

این مترجم پیشکسوت به این موضوع اشاره کرد که می‌گویند زمانه عوض شده است و دیگر نمی‌توان منتظر نویسنده‌ای از نوع فاکنر بود. او گفت که فاکنر، همینگوی، استاین بک یا خود او هم درس زیادی نخوانده‌اند، ولی حالا بیشتر نویسنده‌های امروز آمریکا از دانشگاه‌ها بیرون می‌آیند. 
او با بیان این‌که به‌هر حال زمانه عوض شده، گفت: شاید هم این دانشکده‌ها استعدادها را کور می‌کنند

@sara_ye_adab
1.2K viewsedited  04:24
باز کردن / نظر دهید
2020-04-20 12:42:36
اول اردیبهشت روز سعدی

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟

یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟

یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟

هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست

لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس

به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس

بی‌گلستان تو در دست به جز خاری نیست

به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست

فارغ از جلوهٔ حسنت در و دیواری نیست

ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!

دل ز باغ سخنت ورد کرامت بوید

پیرو مسلک تو راه سلامت پوید

دولت نام توحاشا که تمامت جوید

کآب گفتار تو دامان قیامت شوید

روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم

شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم

هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد

وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد

تربت پارس، چو جان جسم تو در سینه فشرد

لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد

سعدیا! نیست به کاشانهٔ دل غیر تو کس

تا نفس هست، به یاد تو برآریم نفس

ما به جز حشمت و جاه تو نداریم هوس

ای دم گرم تو آتش زده در ناکس و کس!

کام جان پر شکر از شعر چو قند تو بود

بیت معمور ادب طبع بلند تو بود

زنده جان بشر از حکمت و پند تو بود

سعدیا! گردن جانها به کمند تو بود

راستی دفتر سعدی به گلستان ماند

طیباتش به گل و لاله و ریحان ماند

ملک الشعرای بهار

@dars_e_farsi
501 views09:42
باز کردن / نظر دهید