انگار که ما تمام پاییزهای تاریخ را با هم قدم زدهایم و برگه | کافه ققنــــــوس🕊
انگار که ما تمام پاییزهای تاریخ را با هم قدم زدهایم و برگها برای ما افتادهاند و به شادی رقصیدهاند دستهایت را همیشه من گرم کردهام لبخندت را من غش کردهام و نگاهت را تنها من کِیف کردهام
بگذار خدا کِیف اش کوک باشد از فکر کردن به ما
اگر دیداری نباشد حتی اگر لمسی هم نباشد بیدلیل برای بعضیها همیشه جایی در دلهایمان هست…