Get Mystery Box with random crypto!

... و صومعه، سرایی‌ست در فرعی پنج زندان گوهردشت برای تو اصغر! | اَبزورد زیستن

...
و صومعه، سرایی‌ست در فرعی پنج زندان گوهردشت برای تو اصغر!

وکیلت به قاضی میگوید با لکنت زبانت مدارا کند
اما لهجه‌ات چالاک به سمت من میگریزد
تو گیلکی
وقتی میگویی تیسبیح،
مترجمِ اول نمی‌فهمد،
مترجمِ دوم میگوید تسبیح
فهم تو در دادگاه سوئد دشوار است
تو حتی گریه‌ات شمالی‌ست

ما را با گریه میبری به صومعه‌سرای سال ۵۹.
در همین لحظه ، که از این شهر تو را به زندان گوهردشت میبرند مرا هم دراین شهر به دنیا می‌آورند

من چه میدانستم امروز توشاهد دادگاه حمیدنوری هستی
اصلا مگر من تو رامیشناسم؟
تنها اشتراک من و تو ملاقاتِ دو لهجه از راه دور است

تو صومعه‌سرای گیلان ما را کجا برده‌ای اصغر؟
به گوهردشت؟
به قرارگاه اشرف در عراق؟
به لیبرتی که کمپ سربازان آمریکاییست ؟
به تیرانا در آلبانی؟
تو صومعه‌ی ما را به مریم ومسعود داده‌ای؟

ایدئولوژی بیچاره‌ی من
از هفت‌ دغنانِ وجودت، تا تالاب سیاه‌درویشانِ مغزت، تراشه‌ی مسعود و مریم را کاشته‌اند.

از اعدام نشدنت گریه میکنی اصغر؟
تو اعدام بیرونی
اعدام درونی
کاش صدای معدومت لهجه نداشت
تو هرگز زندگی در لهجه را تجربه نکرده ای
بن‌بست پیر من! کاش گریه‌ات شمالی نبود

#اصغر_مهدی_زاده
#مجاهدین_خلق