2024-05-12 15:33:35
نوجوان زل زده به تلویزیون، میکند آه و ناله مردِ کچل
هر دو در یک نمایش محضند! مثل یک زوج توی ماهعسل
بغل هم، کنارِ هم، در تخت، عکس یک زوجِ واقعاً خوشبخت
با همند و بدون ربط به هم، مثل مربوطیِ اتل به متل!
گیر کرده میان یک حلقه، توی انگشت یا مسیر جهان
شب به فکر فرار و صبحِ بعد، باز تکرارِ قصه از اوّل
زن فقط گریه میکند شاید، بعد از آن چند بار میزاید
قصهی ترسناک زندگیاش هالووینیست بی کدوتنبل!
رهسپار عبور میشود و چمدان بسته دور میشود و
باز برگشت میخورد مثلِ سرنوشتِ چکی بدون محل
مرد توی اداره میپوسد، بالشش را گرفته میبوسد
در فراموشی است با الکل، فکر آرامش است با منقل
خشمگین است، نابهنجار است، چونکه از زندگیش بیزار است
عصبانی شبیه بمب اتم، بیاثر مثل سازمان ملل!
هر دو از رنج زندگی بیزار، همهی عمر فکرِ راهِ فرار
ناتوانند از ادامهشدن مثلِ پاهای خسته از تاول
تن سپردن به تازیانهی باد، جفتگیریِ کاملا آزاد
عشق خوب است یا غریزهی محض؟! زندگی توی شهر یا جنگل؟!
■
نوجوان بعدِ یک خودارضایی، مانده در اضطراب و تنهایی
- کات!...
فوراً لباس میپوشد، میرود سمت خانه مرد کچل
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2
6.3K views12:33