کاش میتوانستم باد باشم .. تا وقت های پریشان حالی ات نرم و آر | | سیمین صالحی |
کاش میتوانستم باد باشم .. تا وقت های پریشان حالی ات نرم و آرام ، بپیچم لا به لایِ پیچ و تابِ موهایت و نوازشت کنم تا آرام بگیری .. یک عصر ، کنار پنجره ی بازِ اتاق همان وقت که سخت ، درگیر مشغله ها و روزمرّه گی هایت هستی و به فکر فرو رفته ای ، برایت یک عطرِ آشنا بیاورم .. تو را یاد خودم بیاندازم و هوش و حواست را ببرم به سمت عشق .. کاش میتوانستم باد باشم تا اگر روزی ناگهان ، بی خبر گذاشتی و رفتی ، هر کوچه و خیابان و هر شهر را و اصلا هر کجای جهان را زیر و رو کنم و دنبالت بگردم .. باد باشم تا وقتی موهایت را نشانم نمیدهی ، ناگهان بِوَزَم ، روسری ات را ببرم ، موهای افشانت را ببینم و هزار بار دیوانه ات شوم .. باد باشم و از خشمِ تمام آنهایی که تو را میخواهند ، یک نیمه شب تمام دست نوشته ها و شعرهایت را در تمام شهر پخش کنم تا رقیبان ، همه بدانند که تو فقط عاشق منی .. باد باشم تا مثل همین الان که با من قهر کرده ای و در اتاقت را به رویم بسته ای ، از روزنه ی جای کلید ، بیایم توی اتاقت و در آغوشت بگیرم ... #سیمین_صالحی