Get Mystery Box with random crypto!

پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست. گفتم: امروز مى خرم. و | از سیر تا پیازکردیان بی واسطه

پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.
گفتم: امروز مى خرم.

وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم.

دوید جلو و پرسید:دایی بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت.

شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده.
بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟

فهمیدم دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.

چگونه ما می گوئیم خدا و رسول و اهل بیت و شهدا را دوست داریم، ولى...

در عمل کوتاهى می کنیم

‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧ ✧ ༅࿐✾

┄•●❥