وقتی به دقیقهی 3:00 میرسه و صدای ژانلویی ترنتینیان رو میشن | paperback
وقتی به دقیقهی 3:00 میرسه و صدای ژانلویی ترنتینیان رو میشنوم قلبم تندتر میزنه چرا که من هم در کنار لبخند، چهره، حرکات و احساسات غیرقابل پیشبینی ترنتینیان عاشق صداش و لهجهاش هستم. بازیگر خوب فیلمهای خوبی انتخاب میکنه یا فیلمهای خوب، بازیگر خوب رو انتخاب میکنن حتی اگه مجبور شن صداش رو به ایتالیایی دوبله کنن و کارنامهی ژانلویی ترنتینیان پر از فیلمهایین که تبدیل میشن به یه نقطهی پررنگ در زندگیت. فیلمهایی که برای زندگی تو، دوره مشخص میکنن. دورهای که عاشق شب نزد ماد بودی و سینمای رومر و مثل من بارها با یاد ژانلویی ترنتینیان چای دم دادی و موقع پیچیدن پتو دور خودت بهش فکر کردی، دورهی برتولوچی و دنبالهرو، دورهی فیلمهای رمانتیک و سبک پاریسی و پشت فرمون بودن ژانلویی ترنتینیان، دورهی تروفو و بازیگوشترین پسربچهی تروفو که از پنجره به پاهای زنهای رهگذر نگاه میکنه، دورهای که کتابهای الن ربگری رو خوندی و بعد خواستی فیلمهاش رو ببینی و همچنان چیزی نفهمیدی اما تمام مدت مجذوب روش بوسیدن، عشقبازی، کراوات بستن، آب خوردن، کشتهشدن، در کافه تنها نشستن، نگاه کردن در قطار و دویدن ترنتینیان بودی. شیفتهی دستهای ژانلویی ترنتینیان بودی که به دور گردنی حلقه میشن. آرزو کردی در فیلم شابرول با ژانلویی صبحانه میخوردی. حتی در بدترین فیلمهای ترنتینیان، مرد جدی اما بازیگوشی رو دیدی که حرکاتش برات خاطرهساز شدن مثل اون فیلمی که با اشنایدر و برکین بازی کرد و از یک غریبه میخواد که دستهاش رو ببوسه و بعد با لبخند تقریباً میرقصه و بارها و بارها اونجا رو تماشا کردی و سعی کردی این بازیگر رو درک یا تحلیل کنی ولی هیچوقت موفق نشدی چون همونطوری که خودش میگه در هر فیلم کاغذ سفیدی بوده که رنگهای مختلف روش شکلهای گوناگون درست کردن.