Get Mystery Box with random crypto!

کوچاا کوچ قسمت دوم اوه سالن ویرم آ اوی آبه سالِن ویرم آ روز | 🌹تالــشــســتــان🌹

کوچاا کوچ قسمت دوم
اوه سالن ویرم آ اوی آبه سالِن ویرم آ روز کوچ. حال واحوال کوچکننده ها جور دیگری بود ودر دلشان. غمی نهفته بود چون چند وقتی باید از خواهر وبرادرها ودوستان و آبادی خود که به آنها عادت کرده بودند دور. باشند وبیشتر بچه ها این حس وحال را داشتند . بله روز کوچ قیل وقال وگفتگو این که چکار کنیم و چه کار نکنیم. و صدا زدن هم دیگرو بزرگترها زیاد بود .
از یک هفته. جلو تر. حرف ییلاق رفتن در خانه پهن بود.
روز کوچ کردن در بین خانواده های جمعیتی. که معمولا روز یکشنبه. بود .
روز شنبه. اسب کرایه می کردند ووسایل مورد نیاز را می خریدند و زنهاهم در خانه برای نهار فردا وروز کوچ. تدارک می دیدند پلو. می پختند و خورشت فسنجان. و کوکو ی گردو. ودیگر مخلفات. پیاز وخربزه وهندوانه. وخیار وبقیه را آماده. می کردند
زنهادو تا سه اردک یا خروس سر می بریدند وگردو می سابیدند وفسنجان و کوکو درست می کردند برای چارواداران وسواران و همرا هان روز کوچ خود، واین بستگی داشت به تعداد نفرات همراه آن روز .
صبح یکشنبه. بارها را در مفرش وکیسه می چیدندو جا می دادند و بار اسبها می کردند و برای زنان اسبها را زین کرده وبچه هارایا روی بارها می نشاندند ومحکم می بستند و. یا زنها بغل می کردند .
چاروادارهای مهربان هم اسبها وهم بچه هارا ناز ونوازش می کردند تا نترسند و نلرزند. وراه می افتادند. و دستون تالشی می خواندند تا سختی راه را کسی حس نکند
برای گذر از رودخانه های بزرگ و خروشان وشیبدار چارواداران دم اسب را می گرفتند یا اینکه خودرا به آب می زدند. و به اسبها با گفتن پیر شوی و. پلو بله (یعنی فرزند بغل وکنارت را بپا ) وافسار اسب مادر وخواهران خودرا. می گرفتند تا از اسب نیفتند .

در شالیما کمی رفع خستگی می کردند. وزنها به زیارت امام زاده می رفتند. وچاروا دران و همراهان در دکان چایخانه چای می خوردند و اسبها هم کمی می چریدند .
دوباره راه می افتادند. از پل سلینگوا و راه نا هموارو دست انداز سنکلاخی با احتیاط. می گذشتند تا موسله خونی و دکان چای خانه اقه کینه که دوراهی بود یک راه برای ییلاق بند ومولوم و یک راه برای ییلاق اولسبلنگاه ، باز کمی استراحت می کردند وچای می خوردند ودوباره راه می افتادند و می رسیدند به چشمه موسله خونی دست وصورتی می شستند. واسبها آبی می نوشیدند. تا سورکوم .
در سور کوم نهار کوچ را که شیرین ترین ولذیذ ترین وخاطره انگیز ترین نهار دوران کوچ بود. بار اسبهارا پائین می آوردند و. با طناب بلند می بستند و سفره نهار کنار چشمه سورکوم روی چمن ها پهن می کردند. ونهار می خوردند چه نهاری !که هیچکس یادش نمی رود آن روز را ونهارش را .بعد از نهار بار اسبها را می بستند وراه می افتادند. ناله چاکن که راه سخت و سنکلاخ بود. ومی رسیدند به دشته مینه ووقتی از تپه سیفله چال
بالا می رفتند بوی ییلاق به مشام می رسید .ییلاق زیبا ه گلهای بابونه سپیدکه سفید پوش شده بود و علفی به اسم عسله واش .ونمایان شدن
اولسبلنگاه باکلبه های تخته پوش و با سقف پوششی از لت. وبلندی علف ها تا زانو. و آواز گنجشکان وسار ییلاق
بعداز یک سال دوری
بارها را از اسبها پائین می آوردند و به سرعت سقف خانه را با لت می پوشاندند
زنان جوان داخل کلبه را مرتب وتمیر می کردند و فرش پهن می کردند و آتش درست می کردند چاروادارها عصرانه می خوردند و کرایه خودرا می گرفتند و کدبانوی خانه مقداری از کوکو وفسنجان نهارا برای آنها می دادند تا به خانه خود ببرند. واز این شب تا چند ماه خوش نشین ها در ییلاق می ماندند
منبع کتاب آداب ورسوم از نوروز تا نوروز
زلیخا صبا



@taaleshestan