Get Mystery Box with random crypto!

Tadriseoloom

لوگوی کانال تلگرام tadriseoloom — Tadriseoloom T
لوگوی کانال تلگرام tadriseoloom — Tadriseoloom
آدرس کانال: @tadriseoloom
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 640
توضیحات از کانال

هدف این کانال ارایه مطالبی است که همکاران محترم بتوانند علوم را ساده تر و روانتر اموزش دهند

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 38

2021-04-15 15:40:52
معاون حوزه علمیه:
نظام مقدس اسلامی، بزرگترین نعمت خدا به بشر امروز است

حجت الاسلام والمسلمین رستم نژاد، معاون آموزش‌های حوزه علمیه کشور گفت: بزرگترین نعمتی که امروزه خداوند به بشر داده نظام مقدس اسلامی است؛ زیرا دنیا، عزت، اقتدار و... داده است که راه زندگی کردن همراه با عزت را به انسان آموزش می‌دهد همچنین این اندیشه توانسته است صدای مرگ کاخ های مستکبرین عالم را به گوش مردم برساند.

asriran.com/003Gm2

@MyAsriran
1.0K viewsMohammad Ehtesham, 12:40
باز کردن / نظر دهید
2021-04-14 14:00:48
@metalman1
990 viewsMohammad Ehtesham, 11:00
باز کردن / نظر دهید
2021-04-14 13:52:49
اموزش علوم با رويكرد تربيتي. علوم نهم. تصاوير معنوي مناسب براي مبحث اسطرلاب مسطرلاب
1.1K viewsMohammad Ehtesham, edited  10:52
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:44:21 خوب همين خودش ميشه سوال مفهومي. براي سوال مفهومي كه لازم نيست به كتب دبيرستان و دانشگاه اويزون بشيم
1.3K viewsMohammad Ehtesham, edited  17:44
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:42:27
ببينيد جعبه همون جعبه هست. فاصله جسم تا جعبه هم تغييري نكرده ولي وقتي روزنه رو روي وجه كوچيك جعبه ايجاد مي كنيم تصويري كه داخل جعبه درست ميشه بزرگتره.
1.3K viewsMohammad Ehtesham, 17:42
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:41:03 سوال: يك جعبه كفش ( مكعب مستطيل شكل) داريم. روزنه رو در كدوم ديواره جعبه ايجاد كنيم تا تصوير تلويزيون روشني كه در فاصله 5 متري جعبه قرار دارد بزرگتر ديده شود؟
1.1K viewsMohammad Ehtesham, edited  17:41
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:21:13 چرا اين جوري تفهيم كردن مهمه؟
چون وقتي مطلب اينجوري اموزش داده بشه ميشه از همين مطلب 100 تا سوال تفهيمي در اورد.
مثلا اين كه جسم رو به جعبه نزديك كنيم اندازه تصوير چه تغييري مي كنه؟
اگه طول جعبه بزرگتر بشه طول تصوير چه تغييري ميكنه؟
وقتي دانش اموز مطلب رو اينجوري ياد گرفته باشه بدون شكل كشيدن ميتونه تصور كنه كه اگر طول اون جعبه بيشتر بشه اندازه تصوير هم بزرگتر ميشه و ....
1.1K viewsMohammad Ehtesham, 17:21
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:17:21 ما براي رسم تصوير بايد از پرتو نور استفاده كنيم و ببينيم اون پرتو نور از كجا به كجا ميره؟
فرض كنيد فلش سياه جسم ما هست. ميخوايم ببينيم تصوير نوك اون فلش داخل جعبه كجا تشكيل ميشه؟ يه پرتو نور از نوك فلش مي كشيم و از روزنه عبور ميديم ببينيم كجاي جعبه ميره؟ شكل رو ببينيد .
پرتويي كه از نوك جسم وارد جعبه ميشه مياد اون پايين ميخوره به ديواره جعبه. نور بعد از عبور از روزنه كه به سمت بالا كج نميشه همونجوري مستقيم حركت ميكنه تا بخوره به ديواره جعبه.
حالا از پايين جسم يه پرتو مي كشيم. بعد از عبور از روزنه اين پرتو نور كجا ميره؟ ميره بالا
به اين دليل هست كه تصوير در جعبه وارونه ديده ميشه
1.1K viewsMohammad Ehtesham, edited  17:17
باز کردن / نظر دهید
2021-04-13 20:16:45
1.1K viewsMohammad Ehtesham, 17:16
باز کردن / نظر دهید
2021-02-12 20:11:18 ماجراهاي منو درسام
قسمت بيست و دوم
با حسن پسر عمه كاراي ثبت نام رو انجام داديم دو ترم هم همون جا مرخصي گرفتم از دانشگاه. يعني كل سال تحصيلي 75 رو مرخصي گرفتم. ديگه مشهد نيومدم از تهران مستقيم رفتم درگز. روز بعدش صبح رسيدم درگز. منتظر ميني بوس پلگرد نموندم يه بسته شيريني گرفتم رفتم سر جاده چاپشلو با سواري رفتم تا قازان بيگ. ديگه مسير رو ياد گرفته بودم. سر پل قازان بيگ يه نيم ساعتي منتظر موندم يه كاميون اومد. كمپرسي. اجر بار داشت. خودش نگه داشت گفت كجا ميري؟ گفتم دوراهي پلگرد. گفت نميدونم پلگرد كجاست ولي ما تا نزديكاي لاين ميريم. گفتم خوبه از پلگرد رد ميشين. سوار شدم شروع كرديم به گپ زدن. دو نفر بودن. اومدم نخ شيريني رو باز كنم باز نشد لامصب محكم شده بود. همون كمك راننده گفت اقا نميخواد باز كني از همين كنار جعبه يه دونه برميداريم. تا سر جاده پلگرد از همون كنار يه دونه يه دونه يك سوم جعبه رو خوردن دو نفري. اينم بگم سال دوم مظفر از پلگرد رفت. رفت سمت روستاهاي كبكان . به جاي مظفر اقاي مداح اومدن و اقاي پيرنيا. البته حسين صد خروي هم اومد ولي بيشتر تو ابتدايي بود. حسين بچه روستاي صد خرو سبزوار بود. البته همون سال فاميلشو عوض كرد گذاشت قائمي ن‍ژاد. ( اينا رو ميگم شايد همكاراي سبزواري ايشونو بشناسن). وقتي رسيدم پلگرد ديدم مظفر هم اونجاست. خوشحال شدم فكر كردم منصرف شده ولي اومده بود براي خداحافظي و بردن وسايلش. اون چند روزي كه من تهران بودم بچه ها برنامه ريخته بودن اخر هفته بريم زالزالك جمع كنيم. روز پنج شنبه يا جمعه بود با مجيد و جلال و مظفر و يكي از جووناي روستا رفتيم براي جمع كردن زالزالك. همون دوستمون 3 تا الاغ از اهالي گرفته بود. چند تا دبه بزرگ هم برداشتيم. دوستمون مي گفت زالزالكا را بايد بريزيم تو دبه وگر نه تو راه برگشت له ميشن. از روستا كه رفتيم بيرون الاغا رو سوار شديم به سمت كوه. نميدونم چقدر راه بود ولي خيلي دور بود. رفتيم رفتيم رسيديم به يه چشمه. گفتن دبه ها رو بايد همينجا اب كنيم چون اون بالا اب نيست. دبه ها رو اب كرديم رفتيم بالا رسيديم به يه جايي كه ديگه الاغا نميتونستن بالا برن. الاغا رو همونجا بستيم وسايلو برداشتيم يواش يواش رفتيم بالا. از دور درختاي زالزالك ديده ميشد. زير يه درخت وسايل رو گذاشتيم قرار شد همون جا نهار رو بخوريم. يه چايي خورديم دوستمون قرار شد تا نهار رو درست ميكنه ما بريم زالزالك جمع كنيم. دبه ها رو برداشتيم رفتيم بالا رسيديم به يه شيار خيلي بزرگ پر از سنگ ريزه كه خيلي هم شيب داشت. يه قدم بالا ميرفتيم 2 قدم سر ميخورديم. واويلا چقدر خنديديم اونجا. مجيد نفس بند اومده بود از بس خنديديم. همينجوري الكي ها گير داده بوديم به همديگه ميخنديديم. رسيديم به درختاي زالزالك. 3-4 تا درخت رو تكونديم دبه ها پر شد. از همون مسير برگشتيم. دبه ها رو گذاشته بوديم وسط پامون سر ميخورديم ميومديم پايين . جاتون خالي نهار رو خورديم برگشتيم روستا. از اون همه زالزالك به اندازه يه كاسه واسه ما موند همه رو بردن براي مربا. سال دوم از خونه اقاي روحي رفتيم يه خونه ديگه. يادم نيست صاحب خونه مون كي بود ولي خونه وسط روستا بود. سال دوم با مجيد جوادي و حسين قائمي نژاد هم اتاق بوديم. از پلگرد خيلي خاطره دارم ولي نميخوام سريال خيلي طولاني بشه خلاصش مي كنم حالا بعدا اگه فرصت شد خاطرات پلگرد رو يكي يكي تعريف مي كنم. سال دوم هم تموم شد. يعني خرداد 76. من ديگه از بچه ها خداحافظي كردم اومدم مشهد. قرا شد يكي از اقوام جلال سليماني كه يه نيسان داشت وسايلمو بياره مشهد. چند روز بعد وسايل رو اورد. تابستون 76 هم تموم شد رسيديم به مهر 76 و دوران دانشجويي. يه كيف سامسونت خريدم اومدم تهران. بالاخره شديم بچه تهروني. قبل از هر كاري يه راست رفتم امور خوابگاه براي گرفتن خوابگاه ولي نميدونستم كه تازه بدبختي داره شروع ميشه. هنوز كارت دانشجويي نگرفته بوديم فقط يه شماره پرونده داشتيم كارامونو با همون شماره انجام ميداديم. شماره پرونده رو دادم به همون مسئول خوابگاه پرونده مونو در اورد. گفت اقاي مريخي خوابگاه به شما تعلق نمي گيره. شوكه شدم. گفتم چرا؟ گفت شما مگه كارمند رسمي اموزش و پرورش نيستين؟ گفتم چرا من دبيرم. گفت خوب دانشگاه تعهدي نسبت به اسكان كارمنداي رسمي دولت نداره. مونده بودم چي بگم. يه بنده خداي ديگه هم همونجا ايستاده بود قبل از من بود. مسئوله رو كرد به ما گفت پسراي خوب چرا موقع انتخاب رشته دفترچه ها رو خوب نميخونين؟ دفترچه انتخاب رشته همون سال رو در اورد نشونمون داد. ديدم راست ميگه يه خط ريز نوشته بود دانشگاه شهيد بهشتي نسبت به تهيه خوابگاه كارمندان رسمي دولت هيچ تعهدي ندارد. گفتم يا خدا اينو ديگه چكارش كنم؟ پايان قسمت بيست و دوم
365 viewsMohammad Ehtesham, 17:11
باز کردن / نظر دهید