Get Mystery Box with random crypto!

گفتم: - کی می‌دونه فردا چی قراره بشه! اگه جنگ بشه چی؟! خندید، | خط خطی های شاعرانه

گفتم:
- کی می‌دونه فردا چی قراره بشه!
اگه جنگ بشه چی؟!
خندید، گفت:
+ می‌ترسی؟
دستامو پیچیدم دور خودمو سرمو گذاشتم رو زانوم
- تو نمی‌ترسی؟
نگاه ازم گرفت
+ نه! هرکی یجوری می‌میره دیگه؛ ما هم اینجور...
از پشت پرده ی اشک تار می‌دیدمش
- فکر کن مرگِ عزیزاتو به چشم بیینی و نتونی کاری کنی...
ترسناکه دیگه! نیست؟!
نفسشو سنگین داد از سینه بیرون
+ رسمِ دنیا همینه؛ کاریش نمیشه کرد...
اما میشه قبل اینکه از دست بدیم همو، هوای همو داشته باشیم، خوب بخوایم برا هم، بجنگیم برای حال خوش همدیگه، از عشق بگیم، از دوست داشتن...
قبل از اینکه دیر بشه، قبل از اینکه از دستِ هم بریم، چه با جنگ، چه بی جنگ!
سر از روی زانو گرفتم و با بغض گفتم
+ دوستت دارما...
خب؟
لبخند زد.
- از اون دوستت دارمایی که از ترسِ فردای جنگه؟
پاک کردم خیسیِ زیر چشمامو
+ از اون دوستت دارمایی که واقعیه، که همیشگیه، که دِلیه...
چه با جنگ، چه بی جنگ!

#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر

| @TahereAbazariHerisi7