میگی مگه نمیخواستی بری؟ برو دیگه. چرا نمیری؟ میگم فکر می | -تجربم کن!
میگی مگه نمیخواستی بری؟ برو دیگه. چرا نمیری؟ میگم فکر میکنی الان میرم که چشمت به دره؟ یه وقتی میرم که حواست نباشه. جوری حواست نباشه که صدای در هم نشنوی. میگی من همیشه حواسم به تو هست. میگم حالا میبینیم. میگی کی میبینیم؟ میگم یه وقتی که اصلا فکرشم نکنی دیگه. میگی من هیچوقت فکرش رو نمیکنم. همیشه جفت چشمام رو به توئه و گوشام تیز تا صدای در رو بشنوم. میگم میخوای تماشا کنی رفتنم رو؟ میگی نه میخوام همیشه حواسم بهت باشه، آخه گفتی یه وقتی میری که حواسم نیست. گفتم مهم نیست چشمت به چی باشه. مهم اینه که دلت کجا باشه، اون حواستو میبره پیش خودش. ممکنه من رو نگاه کنی و گوشت سمت من باشه ولی هیچی نبینی و نشنوی. قبول نداری؟ میگی چی گفتی؟ حواسم نبود. میگم هیچی بابا نقاشیتو بکش. میگی یکم بیا اینورتر داشتم تورو میکشیدم. میگم من که کشیدنی نیستم. میگی پس چیای؟ میگم رفتنی. میگی شروع نکن. میگم چشماتو ببند چیزی که میخوای رو بکش. بستی، کشیدی، رفتم، در بسته شد، نفهمیدی.
-نهنگ