آدرس کانال:
دسته بندی ها:
سرگرمی ها
زبان: فارسی
مشترکین:
3.69K
توضیحات از کانال
🔴از طنزیم باد مسئولین تا مسائل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و...زیر قیمت بازار!😎
در تلگرام، سروش، بله و ایتا: @Tanzym_ir
راه راه:
instagram.com/rahrahtanz
نطنز:
instagram.com/natanz_ir
✔️روابط عمومی و ارسال طنز: @Tanzym_admin
📍تبلیغات: @tanzymtabligh
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
0
4 stars
1
3 stars
0
2 stars
0
1 stars
1
آخرین پیام ها 4
2022-07-28 19:30:27
*تو از محنت دیگران پر غمی...*
*یک جوان جویباری بر اثر گازگرفتگی توسط یک سگ به بیماری هاری مبتلا گشته و از دنیا رفت. طبق برخی منابع، این سگ، حیوان خانگی او بوده است.*
در پی این اتفاق، جمعی از سلبریتی های نوعدوست، طی برگزاری مراسمی به سوگواری پرداختند. به گفته یکی از افراد حاضر در این مراسم، بغض و اندوه ناشی از ارتکاب قتل غیرعمد توسط یک حیوان خانگی، هنرمندان را به برگزاری این دورهمی وا داشته است.
همچنین بیانیهای در پایان مراسم قرائت شد که به شرح زیر است:
«بچه کوچک ما؛ تو همیشه برای ما عزیز هستی. همه مردم در زندگی اشتباه میکنند و متأسفانه این بار اشتباه دامنگیر تو شده است. صاحب تو اشتباه کرد که مواظب خودش نبود و حالا تو باید تاوان این اشتباه او را بدهی. اما خودت را سرزنش نکن و بدان، ما تو را در زندگیهای خود نگه میداریم؛ حتی اگر به خاطر این کار مجبور شویم برایت پوزهبند بخریم. که شاید ندانی ولی پوزه بند خیلی گران شده است. در پایان، هر وقت این حادثه غمانگیز و دلهرهآور در دلت کمرنگ شد، تکتک ما حاضریم تو را به فرزندی بپذیریم.
امیدواریم روزی برسد که همه بتوانند تو و دوستانت را درک کنند و بفهمند که:
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
دوستدار تو، جمعی از هنرمندان مقیم مرکز»
پایان خبر.
هانیه سادات حسینیزاده
طنزیم| @tanzym_ir
284 views16:30
2022-07-28 19:30:27
پشت پرده دیدار آقای رئیسی با پوتین و اردوغان اینا
#فتوکاتور
طنزیم| @tanzym_ir
269 views16:30
2022-07-27 20:30:22
#تاریخاتور
قسمت نهم
*شتر در خواب بیند پنبه دانه*
به مناسبت سالروز عملیات مرصاد
نویسنده: اعظم السادات موسوی
کاریکاتوریست: سید محمد جواد طاهری
گوینده و تدوینگر: میثم ملکی پور
کش ماست را در اینستاگرام دنبال کنید:
https://instagram.com/keshemast?igshid=YmMyMTA2M2Y=
@keshemast1
638 views17:30
2022-07-27 20:30:22
پشت پرده دیدار آقای رئیسی با پوتین و اردوغان اینا
#فتوکاتور
طنزیم| @tanzym_ir
562 views17:30
2022-07-27 20:30:22
اینکه یه مرد کمپین"من محجبهام اما با گشت ارشاد مخالفم" راه انداخته مثل این میمونه که تتلو کمپین نه به تتو رو راه بندازه!
علی نیکسیرت
طنزیم| @tanzym
493 views17:30
2022-07-27 19:30:23
اینجا وضعیت زرد است
سریال وضعیت زرد
قسمت بیست و هشتم | رونمایی از آشکارساز
هرشب ساعت ۲۱:۴۵ از شبکه دو سیما
قسمتهای پخش شده و بریدههای سریال در برنامه تلوبیون:
https://telewebion.com/program/0x28d23e2
473 views16:30
2022-07-27 19:30:23
*مرصاد جاویدان*
۵ مرداد
روزی مثل امروز در سال ۱۳۶۷، منافقین کمربند خود را یک سوراخ (در بعضی منابع سولاخ) سفتتر بستند تا خود را ظرف ۴۸ ساعت یا به اقرار شاهدان عینی طی ۲ روز به تهران برسانند و آن را فتح کنند.
قضیه اینجوری بود. در جلسهای که بین صدام و مسعود رجوی برگزار شد. صدام لپ رجوی را گرفت و به قاعده سه سانت و در جهت خلاف عقربههای ساعت کشید و گفت: «مجاهد کی بودی تو؟!» و چشمک خریدارانهای حواله وی کرد. بعد از آن منافقین به طرفهالعینی وسایل مهم خود از قبیل حوله، پنجه بوکس، نارنجک، بمب، فحش و ... را داخل بقچه ریختند و با سر دادن ندای «داریم میریم به اشرف (۲ بار)» شاد و سرخوش به مثابه خری که تیتاپ گرفته باشد، به سوی عراق رفتند.
بعد از مدتی که هی میخوردند و هی میخوابیدند و هی پروارتر میشدند. صدام به آنها گفت: «هر چه خوردید و خوابیدید، بسه دیگه. یابو هم که میخوره یه جفتک میزنه.» پس اینجورکی بود که منافقین جفتک زدند، چیز ببخشید، با شرکت در عملیات آفتاب و چلچراغ رسماً وارد فاز مبارزانی شدند تا میخ آخر را بر تابوت جمهوری اسلامی بزنند؛ ولی منافقین که از سالها قبل در حال زدن میخ آخر بودند، متوجه شدند که ابتدا باید میخ اول را بزنند. پس این بار هم میخهایشان را با گوشتکوب بر دستان خود کوباندند.
قضیه اینجورکیتر شد که منافقین تصمیم گرفتند تا برای آخرین بار میخ اول و آخر را با هم بزنند. پس دست به پاچه شلوارک ماماندوز شرق و غرب شدند و صدام را به جان ننهاش، شاید هم ننهبزرگش قسم دادند که هوای ما را داشته باشید و عملیات فروغ جاویدان را شروع کردند. آنها که در سر سودای فتح کل ایران در چند روز را داشتند، آمدند؛ ولی در تنگه چهارزبر با مقاومت مردم مواجه شدند و کلاً زیر و زبر شدند.
اکنون سالهاست که منافقین همچنان آن رویا را دارند؛ ولی صبحها بعد از بیدار شدن و پس از پیدا کردن دندانهای مصنوعی و عینکهای ته استکانی خود، متوجه میشوند که باید هرچه سریعتر لحاف خود را روی طناب پهن کنند.
محمدعلی النجانی
طنزیم| @tanzym_ir
434 views16:30
2022-07-27 19:30:23
پشت پرده دیدار آقای رئیسی با پوتین و اردوغان اینا
#فتوکاتور
طنزیم| @tanzym_ir
421 views16:30
2022-07-27 19:30:23
با کلاسها توی هوای گرم، به جای چایی قهوه ترک میخورن یا چی؟
هانیه سادات حسینیزاده
طنزیم| @tanzym_ir
411 views16:30
2022-07-27 18:30:25
*انشاء روز*
*میخواهید در آینده چکاره شوید؟*
به نام خدا
من در آینده خیلی چیزها میخواستم باشم
مثلا اولش میخواستم مثل داداشم داماد باشم ولی الان میخواهم عروس باشم چون داداشم میگوید همه عروس را خیلی دوستش دارند و به داماد محل سگ هم نمیگذارند. من محل سگ را دوست ندارم همان بهتر که داماد را در آن نمیگذارند. داداشم میگوید داماد محبور است کلی برای عروس چیز میز بخرد طلا ملا بخرد لباس مباس بخرد خانه مانه بخرد ماشین بخرد و کلی چیز میز دیگر تازه جهاز را هم بابای عروس میخرد و عروس فقط مینشیند و آرایش میکند تا خوشگل شود تازه عروس اگر از داماد خوشش نیاد میتواند کلی از او پول مول و سکه مِکه بگیرد که بابایم میگوید اسمش مهریه است پسرم. همچنین من میخواهم در آینده آقازاده باشم در مدرسه ما یک پسر هست که میگویند آقازاده است او بابایش خیلی پولدار است و هر چیزی میخواهد بابایش برایش میخرد حتی برای معلمها و مدیرمان هم چیزهایی که لازم دارند را میخرد یکی از معلم هایمان می گوید او رئیس هیئت مدیره ۴ تا شرکت است من نمیدانم رئیس هیئت مدیره شرکت چیست ولی میخواهم از او بالاتر باشم و ۵ تا رئیس هیئت مدیره شرکت داشته باشم. یکبار از بابایم پرسیدم بابا چگونه من میتوانم آقازاده باشم که مامانم نگذاشت بابایم حرف بزند و خودش گفت بابات باید آقا باشه تا تو آقازاده باشی ولی متاسفانه بابای من مش صفر است و من مش صفرزاده میباشم، بابایمان میگوید تو فقط باید مهندس یا دکتر شوی که در جواب مامانمان با عصبانیت می گوید: باباش مهندس دکتر بوده یا ننهاش که دکتر مهندس بشه، پسرم میره پیش داییش و سیب زمینی میفروشه لاقل دو تومن پول در بیاره!
الان که این انشا را می نویسم دایی ام مرا سوار گاری کرده و پیش سیب زمینیها گذاشته تا بفروشد!
داییام میگوید بهتر است سیب زمینی باشم تا مثل او سیب زمینی فروش
من داییام را خیلی دوست دارم
از امروز من تصمیم گرفتم که یک دایی باشم.
این بود انشای من
خوش بود استاد من
عباس داوری
طنزیم|@tanzym_ir
478 views15:30