Get Mystery Box with random crypto!

ترانه‌بازی

لوگوی کانال تلگرام taranehbazzii — ترانه‌بازی ت
لوگوی کانال تلگرام taranehbazzii — ترانه‌بازی
آدرس کانال: @taranehbazzii
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.21K
توضیحات از کانال

«ترانه‌بازی» و نوشته‌های حسین عصاران درباره‌ی موسیقی و ترانه

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-30 22:22:04
«این‌ها رو رضا ناروند بهتر می‌دونه، دقیق‌ترش رو از اون بپرس، البته اگه پیداش کنی و مصاحبه کنه»

این جمله‌ی تکراری اسفندیار منفردزاده در پاسخ به برخی از پرسش‌های من درباره‌ی ارکستر «جوانان»(دانشجویان) بود.
پیوسته از مهربانی‌ها و حقی که بر گردنش دارد می‌گفت و اینکه به گفته‌ی خودش: «مثل شیشه بود که نور از او رد می‌شد»
شماره‌ی تلفنش را گرفتم؛ پیام‌گیر به فرانسوی چیزی می‌گفت. بارها و بارها!
اما برای کاری که در نظر داشتم، گفته‌های او لازم بود.
تا اینکه یکبار دو کلمه‌ از فرانسوی‌گوییِ تلفنِ گویایش نگذشت که گوشی را برداشت:
«الو! پسرم! بفرمایید!»

خود دکتر رضا ناروند بود.
گفت که:«نبوده» و «صدایم را روی پیام‌گیرش می‌شنیده»
و سوال که «چرا تلفنت رو نمی‌‌گفتی خب؟»
و «معمولا پاسخ‌گوی تلفن نیستم و حالا هم شانسی صدا را شنیدم و از لحن گفته‌ها خوشم آمد»
و در انتها اینکه:
«به خاطر اسفند و پیگیری‌های تو گفت‌‌وگو می‌کنم…»
شماره‌ی تلفن همراهش را داد
و فردایش گفت‌گوی ما شروع شد.

از آن هم‌وطنانی که دورانی از تاریخ معاصر به هم رسیدند و تنها به فکر ساختن و طرحی نو برانداختن بودند.
دانشجوی «تاریخ» دانشگاه تهران که در دوران دانشجویی نمایش و موسیقی‌هایی روی صحنه برده و …
(شرح کارها و نقشی که در تجربه‌ورزی‌ها و پرورش شخصیت موسیقایی منفردزاده داشته در دفتر نخست «شناسنامه‌ی منفردزاده» آمده است.)

اما آنچه از او به یادم ماند، حس عمیق روسپیدی‌ای بود که در مقابل تاریخ و گذشته احساس می‌کرد.
بسیار مهربان و ادبش کم‌نظیر بود.
با سرخوشی و پرشوری از تمرین‌هایی می‌گفت که برای بازاجرای اپرای «فتح بابل» دارد انجام می‌دهد!

- جداً! آقای دکتر! با کیا!؟ کجا!؟

که با همان احتیاطی که دوستان نزدیکش، هم‌چون آقای منفردزاده و دکتر حسن بشیری و دکتر به‌آمین، در او سراغ داشتند می‌گفت:
«حتما خبرت می‌کنم که تمام شد بیای و ببینی…»

و من دست آخر هم نفهمیدم این روزهای آخر کجا و با چه کسانی و برای چه برنامه‌ای در حال تمرین بود!

نوروز امسال در پاریس چند بار تماس گرفتم تا با آقای منفردزاده به دیدارش برویم، که باز تلفن منزل و همراهش فرانسوی صحبت کرد.

تا خبر درگذشتش و …!

شانس من بود که در سال‌های انتهایی عمرش صدایم را از پیام‌گیر شنید و تاریخی را که در خاطراتش جاخوش کرده بود، بالاخره بازگو کرد و به من و خوانندگان کتاب هدیه داد.
یاد دکتر رضا ناروند به یادها!
بسیار محترم بود!
به قول دکتر حسن بشیری:
«بهشت در انتظارش بود»
به پاس مهربانی‌هایش به زودی در یک گفت‌گوی زنده با آقای منفردزاده از او بیشتر خواهیم شنید.

@Taranehbazzii
214 views19:22
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 22:21:39
به یاد دکتر رضا ناروند
که مهربان بود و به انتظار «بهشت» پایان داد.

@Taranehbazzii
212 viewsedited  19:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 11:00:24 به دوستانی که از انتشار موسیقی‌متن فیلم «نبات» می‌پرسند:

دوستان! من بنا به حس و حال شخصی چندثانیه‌ای از موسیقی‌متن فیلم «نبات»، ساخته‌ی زنده‌نام ناصر چشم‌آذر را در قالب دو «استوری» هم‌رسانی و بسیارانی را دچار حالت شیفتگی و پیگیری کردم!

-لطفاً معرفی کنید.
-چیه؟
و اگر پاسخی شنیدند، ادامه پیدا کرد که:
-منتشر شده؟
-به‌به! کی منتشر میشه؟

هیچ چیز زیباتر از این نیست که بانی معرفی یک اتفاق خوش‌آیند به دیگران باشی؛ نوعی یارگیری و جمع‌شدن و لبخند را روانه‌ی هم کردن است که: «با هم هستیم»، «هم‌سلیقه‌ایم» و … که بهترین بهانه‌ برای هم‌زیستی‌های زیباتر است.

اما یک سوال!
فرض کنیم همین امروز خانواده‌ی آن بزرگوار CD موسیقی این فیلم را منتشر کرد و یا در درگاه‌های ثبت‌شده به نام خود ایشان در سامانه‌های شنیداری بااعتبار («اسپاتی‌فای»، «یوتیوب» و …» در گوش‌‌رس قرار گرفت.

چند نفر از ما عطش‌کشتگانِ شنیدن کارهای تازه، دستمان را به سوی این دریچه دراز می‌کنیم؟ چند نفر از ما واقعاً شیفته و پیگیر شنیدن کار تازه هستیم؟ چند نفر برای رفع عطش‌مان جست‌‌وجو می‌کنیم؟

قبول دارید که بسیاری از ما بی‌هیچ علاقه‌ای به شنیدن موسیقی، تبدیل به ماشین‌های «پرسش» شده‌ایم؟
-این چیه؟
-آهنگسازش کیه؟
-کی میاد؟
-باکیفیتشو ندارین؟
-مال چه سالیه؟
توهّم علاقمندی، اما در واقع مریضیِ پرسش‌های بیهوده‌!

از منظر دیگر، مدت‌هاست که بخشی از کارنامه‌ی ناصر چشم‌آذر به کوشش همسر ایشان در همه‌ی سامانه‌های بااعتبار در گوش‌رس است.
بی‌شک آنان که خواننده‌ی این نوشته شده‌اند، پی‌گیر صفحه‌ی آن عزیز هم هستند و در نتیجه از انتشار آن هم باخبر شده‌اند.
چند نفر از ما کنج‌کاوان، همین مجموعه‌ی کم‌نظیر «معجزه» را شنیده‌ایم که یکی زیبا‌آفرینش‌های کارنامه‌ی ناصر چشم‌آذر است؟

به گمان من یکی از مشکلات تازه‌ی فرهنگ شنیداری ما، پیشی‌گرفتن علاقه به اطلاعات خام، به جای ذات علاقه‌مندی به موسیقی است! گویی کتاب را از میانه باز کرده‌ایم.

به گمان من «شنونده‌ی منتقد صاحب معیار در درک و ارزیابی آفرینش‌ها» مهم‌ترین گمشده‌ی فرهنگ شنیداری ما بوده است.

چه شد که این نقش بزرگ جای خود را به جنون شراکت در کار دیگران داد؟
اراذلی که کار منتشر شده از آفرینش‌گران را به سختی از سامانه‌های رسمی «دانلود» می‌کنند و بعد دوباره آن را در کانال‌های منسوب شده به نام خود، «آپلود» می‌کنند، کدام کمبودشان را می‌پوشانند؟ چه آورده‌ای دارد که به جای معرفی آن سامانه، این دوباره‌کاری احمقانه را مرتکب می‌شوند؟ نکند گمان می‌کنند برای خود «نقش اجتماعی» تعریف کرده‌اند؟

@Taranehbazzii
389 views08:00
باز کردن / نظر دهید
2022-07-26 10:59:51
به بهانه‌ی پرسش دوستان در اینستاگرام که از انتشار موسیقی‌متن فیلم «نبات» ساخته‌ی ناصر چشم‌آذر می‌پرسند.

@Taranehbazzii
360 viewsedited  07:59
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 08:41:06 یک‌بار برای همیشه:

یک بازی آموزنده که هیچ علاقه‌ای به بازگو کردنش نداشتم:

اگر دوستی، چیزی برای شما فرستاد و با آن آگاه شدید که یک نفر، یک جایی در مورد شما مثلاً به زبان نقد(!) و بی‌طرفی، ژستِ «در حد خودش کوشش کرده، اما خب …» گرفته، و بعد سه ‌ثانیه بعد، یک نفر دیگر، پای آن کامنت گذاشته و تندتر از متن اصلی آن را تایید کرده و باز اولی فرمون را دست گرفته که:

«بله! موافقم! اما خب! همه چیز را نباید گفت. البته ایشان هم در حد توان خود کوشش کرده، اما خب…»

و باز دومی گفته:
«شما خیلی محترم هستید …اما بزرگانی چون شما باید بگویید تا ما یاد بگیریم و …» و الخ

شما هیچ کار نکنید.

روی اسامی‌شان بزنید و گفت‌‌وگوی خصوصی ‌بین خودتان و هر یک از آن‌ها را مرور کنید. به نتایج جالبی می‌رسید؛

در یک بازه‌ی زمانی مشخص، جامعه‌ی آماری‌تان ثابت می‌کند که دست کم ۹۰٪ آن‌ها از «ارادتمندان» (ببخشید که این واژه را به کار بردم) بوده‌اند، که هر دو خط یک‌بار تعریف کرده‌اند و در میانه یک سوال چرت و پرت هم پرسیده‌اند. و این روند به جایی رسیده که شما به ایشان سربالا جواب داده‌اید و …

و اینچنین باعث شده‌اید تا از آن به بعد، آن بندگان خدا هم‌چون «رعیت که سر چهار چیکه‌ی آب چهل‌تا رو بی‌جون می‌کنه» تمام زندگی و هویتش را پای شمشیرزنی با شما، و در واقع در و دیوار اطراف خود تباه کند؛

مدام صفحه‌ی «فیک» بسازد و با این یکی بنویسد و با آن یکی تایید کند و در نهایت هم‌چون دیوانه‌ها مدام با خود گفت‌وگو کند.

این را با تمام صداقت می‌گویم که منبع تحرک بسیاری از اطرافیان ما همین دست نگرش‌ها و واکنش‌هاست، اگر نه که چون ماری در میانه‌ی صحرای خشکِ افکارشان، سر به زیر شن و خاکِ داغ دارند.

@Taranehbazzii
430 viewsedited  05:41
باز کردن / نظر دهید
2022-07-25 08:40:18
یک‌بار برای همیشه:

یک بازی آموزنده که هیچ علاقه‌ای به بازگو کردنش نداشتم.

@Taranehbazzii
411 viewsedited  05:40
باز کردن / نظر دهید
2022-07-21 12:36:01 امروز و به بهانه‌ی چاپ دفتر نخست #شناسنامه_اسفندیار_منفردزاده طلسم چندین ساله‌ای شکست و مصاحبه‌ی بنده با استاد بزرگوار #حسین_علیزاده در مورد #اسفندیار_منفردزاده در مجله‌ی #اندیشه_پویا به چاپ رسید.

اول آنکه توصیه میکنم حتمن مصاحبه‌ی دوست عزیزم #حسین_عصاران با سینا خزیمه و‌ مانی رضایی را مطالعه بفرمایید که حاوی نکات خواندنی بسیاری‌ست؛ و اگر باز هم فرصتی بود نگاهی به مصاحبه‌ی بنده با جناب علیزاده بیاندازید.

در مقدمه‌ی گفتگو آورده‌ام: «...حدود دو سال از اتمام مصاحبه‌ی بلند و چندساله‌ام با اسفندیار منفردزاده میگذشت. قصد داشتم آن را به همراه مجموعه‌ای از مصاحبه‌های اقماری با بزرگان سینما و موسیقی منتشر کنم و از این راه به جایگاه و چرایی ماندگاری منفردزاده و آثارش بپردازم. نامش از اولین اسامی بود که به ذهنم رسید، پیش از آنکه از ارادتش به
منفردزاده اطلاعی داشته باشم. برای من که آموخته و پاگرفته‌ی موسیقی کلاسیک ایرانی هستم نام حسین علیزاده مترادف با جسارت، تسلط و اصالت است و کنجکاو بودم که منفردزاده را از دریچه‌ی نگاه او ببینم.»

در چرایی پیگیری‌هایم برای انجام این گفتگو از شباهتهای بسیار زیادی که بین حسین علیزاده و اسفندیار منفردزاده میبینم گفتم و توضیح دادم که چگونه گذشتن از قیدوبندهای موسیقایی، رسیدن به یک بیان شخصی و عدم بی‌تفاوتی که از شاخصه‌ی بارز آثار منفردزاده هستند در فضا و جهانی دیگری در مورد خود او هم صادق است.

«... از او خواستم تا به میزان اصالت این بیان شخصی و ریشه‌های شکل‌گیری آن بپردازد. هدفم فهم آن آنی بود که باید باشد تا ملودیها و آواهای خانه کرده در حافظه‌ی تاریخی یک هنرمند، درست و به موقع به یاد آورده شوند و درک کیفیت آن توانایی‌هایی که بتواند این آواها را صیقل و قوام دهد؛ و چه کسی بهتر از او برای توضیح این اعجاز که این نکته‌ایست که در مورد خود او و آثارش هم اتفاق افتاده است. مهربانانه جوابم داد و اینگونه گفتگو آغاز شد:»

سپاس فراوان از استاد بزرگوار حسین علیزاده، مجله اندیشه پویا و حسین عصاران
623 views09:36
باز کردن / نظر دهید
2022-06-12 23:34:09 برای زادروز بابک بیات!

اسفندیار منفردزاده:
(برگرفته از دفتر سوم شناسنامه‌ی اسفندیار منفردزاده (از آغاز خودتبعیدی تا هنوز)

اواخر دهه‌ی ۶۰ (سال ۱۳۶۹) حمید نفیسی در دانشگاه UCLA فستیوالی را از فیلم‌های منتخب بعد از انقلاب سینمای ایران راه‌اندازی کرد؛ برای اینکه کسی نگوید: «جمهوری اسلامی پشت این جشنواره‌ست» جلوی در ورودی سینما شراب هم سرو می‌کردند. فیلم‌های خوبی را در آن فستیوال دیدم. در صف طولانی ورود به سالن، زمان به گپ و گفت با دوستان و آشنایان می‌گذشت که امکان خوبی برای آشنایی با روابط مردم در داخل ایران بود. *

... بعد از دیدن فیلم «شاید وقتی دیگر» از موسیقی بابک بیات برای این فیلم بسیار لذت بردم. چون او نخستین بار موسیقی «آتونال» برای فیلم ایرانی ساخت که در تناسب کامل با فضای پر از کابوس این فیلم، «موسیقی ویژه‌ی آن فیلم» بود.

پیش از انقلاب بابک بیات آهنگسازی را به پشتوانه‌ی علاقه‌ای که به این کار داشت، به طور خودآموز آغاز کرده بود. اما در این راه بیش از همه از معلم موسیقی‌اش، محمد اوشال آموخت. همیشه هم به من و کارنامه‌ام لطف داشت و تا انتهای عمر با یادآوری این علاقه‌اش خوشحالم می‌کرد. من هم حس نزدیکی به او داشتم و پیگیر کارها و شکوفایی توانایی‌هایش بودم.

اما کیفیت موسیقی او برای این فیلم بیشتر از انتظار من بود. مشخص بود که علاقه‌اش به یادگیری و تجربه‌های تازه را رها نکرده و همچنان خودش را پیش برده است؛ و این در فرهنگ عمومی ما، به ویژه در میان کارورزان هنر که به طور معمول آدم‌ها خیلی زود به آنچه که دارند، قانع می‌شوند و به تکرار خود می‌پردازند، ستایش برانگیز بود.

بعد از دیدن فیلم به احمد پژمان که با هم فیلم را دیده بودیم گفتم:
«ببین! امکان این‌طور کارها برای تو که محدودیتی واسه برگشتن به ایران نداری هم هست...برو اونجا کار کن ...درس هم که می‌تونی بدی در کنارش»

پژمان آن روزها در لس‌آنجلس ناگزیر یک همبرگرفروشی باز کرده بود، کارهایی هم برای بازار سرگرمی‌سازی لس‌آنجلس ساخته بود که مناسب دانش و توانایی‌هایش نبود. خوشحال می‌شوم اگر بدانم همان گفته‌ی من تلنگری به تغییر مسیر موسیقایی‌اش زده باشد.

بعدها که من و بابک شانس گفت‌وگوهای بیشتر را پیدا کردیم، چندین بار از علاقه‌ام به این کار زیبایش گفتم. خودش عدم دخالت سلیقه‌ی موسیقایی بیضایی که امکان پرواز بلند خیال را به او داده بود، در کیفیت کارش بسیار موثر می‌دانست...

* بخش‌های مربوط به اتفاقات حاشیه‌ای فستیوال UCLA-که در متن کتاب به آن پرداخته شده - در این یادنوشت ویژه‌ی بابک بیات حذف شده است.

@Taranehbazzii
1.4K viewsedited  20:34
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 21:32:22
چاپ دوم آلبوم «زمستان»، سال۸۰ یا ۸۱
853 viewsedited  18:32
باز کردن / نظر دهید
2022-06-11 21:32:15
آگهی انتشار آلبوم «زمستان»؛ پشت جلد مجله‌ی «صدای سخن»، شماره‌ی ۳۴، مهر ۱۳۶۹

@Taranehbazzii
788 views18:32
باز کردن / نظر دهید