Get Mystery Box with random crypto!

'ساعت پنج صبح بیدار شدم و خیلی شادو شنگول روندم سمت یکی از کله | تیم مردان آلفا

"ساعت پنج صبح بیدار شدم و خیلی شادو شنگول روندم سمت یکی از کله پزی‌های ناب شهر که اگه نگم تو ایران، حداقل تو تهران رو دستش ندیدم. اصلا کله‌هارو میبینی انگار دارن باهات صحبت میکنن. خلاصه رفتم حسابی دلی از عزا در آوردم و جات خالی کلی کیف داد. یکی رفیقای قدیمیمم دیدم و کلی خاطراتمون زنده شد...
ولی ببین نگم برات. وقتی از کله پزی پامو گذاشتم خونه همانا و دیدن روی پدربزرگ خدابیامرزمم همان. یه سردرد عجیبی گرفتم که فیلو از پا مینداخت. خداروشکر یکم که استراحت کردم حالم بهتر شد ولی تازه بعد این ماجرا بود متوجه یه چیزی شدم که واسم خیلی شوکه کننده بود..."


تا میتونین به داستانتون زندگی بدین. جزئیات کوچیک رو توضیح بدین. از توضیح احساساتتون در طی روند داستان بیشترین استفاده رو ببرین. یادتون باشه طرف مقابل هرچی بیشتر با داستان شما درگیر بشه جذب شدنش سریع و آسون تر اتفاق میفته

حالا چطور به داستانمون زندگی بدیم؟
داستانتون رو از روند خطی در بیارین و در روندش یه درگیری ایجاد کنین
در مثال بالا سرگیجه اون قسمت درگیری یا قسمت منفی ماجرا بود. داستان اولیه روند خطی خودشو طی میکرد و هیچ اتفاقی نمیفتاد تا این روند متوقف بشه و درگیری برای قهرمان داستان بوجود نمیومد.
یادتون باشه برای هر بالایی یه پایینی هم باید وجود داشته و درگیری ایجاد شده در روند داستان حل بشه. برای زنان درگیری بی پایان مورد پسند نیست. همچنین پستی و بلندی بیش از اندازه هم برای طرفتون غیرقابل هضم میشه بنابراین لحظاتی از داستان هم باید خنثی باشه و روند عادی خودشو طی کنه مثل دیدن رفیق قدیمی...
از چاشنی بزرگنمایی و تشدید کردن حس و حالتون هم در روند داستان استفاده کنین

روشهای پیشرفته تری مثل درگیر کردن خود زن در روند داستان وجود داره که بعدا بهتون توضیح میدم
@Teame_Alpha