پیرمرد ایستاده بود گوشه مترو صندلی خالی شد ننشست ... گفتم: پدرجان صندلی خالیه بیا بشین گفت:لباسام کثیفه نمی خوام کثیف بشید. شبیه کارگرهای ساختمانی بود. پیرزنی که کمی آنورتر نشسته بود گفت: آقا بیا بشین باز خدا روشکر شما لباسات کثیفه بیشتر ماها ذاتمون کثیفه زیر لباس قایمش میکنیم. 41 views نصرالله نژاد قمی , 04:45