Get Mystery Box with random crypto!

[سکوت جوکر🥀]

لوگوی کانال تلگرام textejoker — [سکوت جوکر🥀] س
لوگوی کانال تلگرام textejoker — [سکوت جوکر🥀]
آدرس کانال: @textejoker
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 8.34K
توضیحات از کانال

تبلیغات ارزان در 4 کانال به صورت همزمان 👇🏻💗
@Sevgili_ZH

Ratings & Reviews

5.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

2

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 5

2023-01-26 09:25:14
#تیکه

به بعضیام باید گفت :


.
761 views06:25
باز کردن / نظر دهید
2023-01-25 20:07:57 [سکوت جوکر ]:
#تيکه

دیگه بعضیاتونو اصلا نمیشناسیم
از بس کثافت سر تا سر وجودتونو گرفته :)

.
864 views17:07
باز کردن / نظر دهید
2023-01-19 11:58:51 بی چشم و رویی
حتی تو ذات بعضی حیوونام نیس،
ولی بعضیاتون فهموندید که میشه با حیوون رقابت کرد و با اختلاف برنده شد!
@textejoker
153 views08:58
باز کردن / نظر دهید
2023-01-19 11:57:59 دنبالِ اسم و رسم نباش
ذات داشته باش، اسمت همه جا هست!
‌‌
@textejoker
155 views08:57
باز کردن / نظر دهید
2023-01-15 14:46:32 #تیکه

هیچکدوم از آدما یه رنگ نیستن
مگه اینکه خودت قهوه‌ایشون کنی :)
435 views11:46
باز کردن / نظر دهید
2023-01-15 14:46:31 .

کسی که بخواد بره به دوس داشتنِ بیش از
حَدِتَم گیر میده و بهونه میاره

.
439 views11:46
باز کردن / نظر دهید
2023-01-12 22:44:45 #پارت_واقعی_رمان
به تو دچار گشته
تاپ ساتن بنفش رنگ‌ با شلوار همرنگش رو تنش کرد. خجالت میکشید ... ای کاش یکیو داشت که راهنماییش میکرد باید چیکار کنه. انگار خجالت میکشید بره.
قبل از اینکه پشیمون‌بشه دستگیره در رو پایین کشید و وارد اتاق خواب مشترکشون شد.
ظاهرا امیررفته بود مسواک بزنه.
نفس راحتی کشید.
باز خودش به خودش تشر زد!
*خاک به سرت هانا چقدر ترسیدی. خره شوهرته ها!
بهتر بود میرفت آب میخورد.
خواست بلندشه که امیرعلی از سرویس بیرون اومد.
با گفتن " قرصمو یادم‌رفت" از اتاق‌بیرون پرید.
*هانا خیلی خلی!
چندتا نفس عمیق کشید و رفت توی اتاق .
شب خواب فقط روشن بود.‌
امیرعلی دستش رو به سمت هانا دراز کرد. هانا با دست های سردش دستش رو گرفت.
_ سردته؟
_ نه خوبه!
_ اگه سردت شد بگو درجه شوفاژ رو زیاد کنم. البته یه راه دیگه هم‌هست !
هانا که توی عوالم‌دیگه بود گفت : چه راهی ؟
امیرعلی توی بغلش کشید و گفت : این!
مقاومتی نکرد و سرشو توی سینه اش قایم کرد.
امیرعلی سرشونه برهنه اش  رو بوسید.
هانادستاش رو دور گردنش انداخت. بیشتر توی آغوشش جمع شد.
انگار معذب بود.... انگار محکوم بود به رفع تکلیف ...
_ هانا ...
_ بله؟
_ نگام کن.
سرشو بالا گرفت توی چشماش خیره شد.
گونه اشو نوازش کرد.
_ ازم میترسی؟
https://t.me/JoinchatAQVMXS1400/JoinchatAQVMXS1400

#خاطرات
آخر هفته  بود وکارشون زودتر تموم شده بود.
همراه ساناز روی صندلی های  کنار بوفه نشسته بودن‌ و با بهروز و رضا  دو پسر جوانی که صاحب بوفه بودن و داشتن باهم‌ ورق بازی میکردن !!!
امیرعلی از پنجره شاهد این‌ منظره بود.
هانا مقنعه اش روی سرشونه اش افتاده بود و ماهرانه در حال بُر زدن ورق ها و گپ و گفت بود.
حسودیش هم  شده بود. در اتاقشو محکم کوبید.اصلا باید حال هر چهار تاشون رو باهم  میگرفت!
هانا خواست چیزی بگه که با دیدن قیافه عصبیش حس کرد قدرت تکلمش رو از دست داده.
_ چه خبره اینجا خانم حامدی؟ اینجا جای این کاراست؟
فقط با اخمی که به صورتش افتاده بود نگاش کرد
نگاهش رو از موهای هانا که از بند کش رها شده بودن گرفت.
هانا تازه یادش افتاد مقنعه اش آزادانه روی شونه هاشه! خجول مقنعه اشو روی سرش برگردوند و به خودش یک که نه صد لعنت فرستاد.
امیرعلی اینبارخطاب به ساناز گفت: خانم‌علیپور ایشون‌تازه وارد هستن اما شما چرا؟
ساناز ببخشیدی لب زد.
هنوز توپش پر بود توبیخ سنگین ترش نثار پسرا کرد.
_ کازینو افتتاح کردین؟
هردو با اکراه عذرخواهی کردن.
امیرعلی با گفتن تکرار نشه برگشت به دفترش.
هانا‌ با حرص گفت : مگه مدرسه اس.
ساناز پکر پوفی کشید وگفت:خوشش نمیاد.
طاقت نیاورد و گفت:
_ خوشش نمیاد خوب بگیره به اون دستش! اصلا تایم استراحتمه دلم‌میخواد اینجوری بگذرونمش به اونچه ربطی داره؟ سهام دار این خراب شده اس صاحب کارکنان اینجا که نیس...اصلا بره به جهن...
با ضربه ای که ساناز به مچ پاش کوبید.  لال شد.
امیرعلی با نگاه غضبناکی ازشون دور شد. 
_ وای  بدبخت شدم... چرا زودتر نگفتی؟
_ منم الان‌دیدمش.
_ مگه نرفت توی اون‌ خراب شده ؟نکنه فردا اخراجم کنه...
ساناز گفت: نه نمیدونم!
هانا که شغلش رو از دست رفته میدونست
تا پارکینگ‌ دوید... نفسش بند اومده بود. اما حداقل حالا جلوی ماشینش ایستاده بود.
امیرعلی با اخم و نگرانی از ماشین پیاده شد.
_چیزی شده خانم‌ حامدی ؟
هانا به روبه روش ایستاد.
_ میخواستم‌ بگم که..
372 views19:44
باز کردن / نظر دهید
2023-01-04 22:12:54 سلام دوستان کانالمون فروشی هست
جهت اطلاعات بیشتر پیام بدین

@Sevgili_ZH
94 views19:12
باز کردن / نظر دهید
2023-01-04 22:10:07 ‏اگه منتظرین یه پسر خوب
بیاد و مختون رو بزنه
اینو بدونین پسرای خوب
مخ زدن بلد نیستن
اون لاشی ماشیا خوب مخ میزنن !

.
109 views19:10
باز کردن / نظر دهید
2023-01-04 18:21:47
از این به بعد خاص و متفاوت هدیه بده
کلی دست سازه های جذاب رزینی که با عشق ساخته میشن
جاکلیدی پلاک خودرو
جاکلیدی حروف
زیورآلات
ساعت دیواری
ماهی سه بعدی هفت سین
هفت سین و ظروف رزینی
ارسال رایگان به سراسر کشور
ثبت سفارش و پاسخگویی به سوالات

ID: @artati_ga
اینستاگرام ما
https://instagram.com/artati_gallery
227 views15:21
باز کردن / نظر دهید