Get Mystery Box with random crypto!

پیرهنم باز کردمو رفتم طبقه ی بالا. ♔ ണ¡cкყ ♔ گوشه ی اتاق | ǝɯ

پیرهنم باز کردمو رفتم طبقه ی بالا.



♔ ണ¡cкყ ♔

گوشه ی اتاق نشسته بودم، زانوهامو تو بقل گرفته بودم، به بروشور هایی که مربوط به مدلینگ و کار فشن مربوط نگاه میکردم.
خودم فردا یه قرار ملاقات با دمی کوپر استایلیست معروف نیویورکی داشتم.
احساس می‌کردم راهمو گم کردم، مگه این چیزی نبود که میخواستم.
انگار تنها شده بودم، ریک بیشتر اوقات پیشم نبود، و همینطور شبایی که میومد خونه یه خسته بود یا عصبانی.



آره همش این راهو میریم تا ببینم چی پیش میاد، برو برو برو... تا یه استایلیست دیگه رو ببینی... "نه عزیزم تو برای کار ما مناسب نیستی"
"چهره ی تو بیشتر بدرد تابستون میخوره و اما الان زمستونه"
یعنی من بدرد این کار نمی‌خورم؟!
پس من به چه دردی میخورم؟!
از جام بلند شدم و شب خوابو خاموش کردم، به طرف در خروجی رفتم، تا درو باز کردم ریک تو درگاه ضاهر شد.