تو را به خورشید میسپارم. به پرتوهای کورکننده صبحگاهی... به | اِحٌْٖسَٰـَِْْْـٍَِْْْـٍَٰٓـٍَٰٰٰٓٓٓـٍٍٰٓٓاسٍِٖ سٍِپِْٖٔیـَِْْْـٍَِْْْـٍَٰٓـٍَٰٰٰٓٓٓـٍٍٰٓٓدٌٍِْ
تو را به خورشید میسپارم.
به پرتوهای کورکننده صبحگاهی...
به پرواز پرستوها!
تو را به صدای شُر شُر نهر آبی
که هنوز هم دلش میخواهد،
بخواند...!
تو را به لبخند کودکی
که احساس مرد شدن دارد...میسپارم!
و حتی قاصدکهایی که محلِ باد نمیدهند...!
تو را به عشق
میسپارم.
به آن لحظهی زیبای شنیدن "دوستت دارم" ...!
تا بدانی
که باید بازگردی...