Get Mystery Box with random crypto!

arrest to arrest /əˈrest/  فعل گذرا [گذشته: arrested]  [گ | خانه زبان

arrest
to arrest

/əˈrest/ 

فعل گذرا
[گذشته: arrested] 
[گذشته کامل: arrested]
صرف فعل

 دستگیر کردن بازداشت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی: بازداشت کردن توقیف کردن جلب کردن دستگیر کردن گرفتن

to arrest somebody
  کسی را بازداشت کردن

A man has been arrested in connection with the robbery.
یک مرد که با (پرونده) دزدی در ارتباط بود، بازداشت شد.

 to arrest somebody for something
 کسی را به خاطر چیزی دستگیر کردن

She was arrested for drug-related offences.
او به خاطر جرم‌های مرتبط با مواد مخدر دستگیر شد.

to arrest somebody for doing something
 کسی را برای انجام کاری دستگیر کردن

They can arrest you for doing that.
به خاطر انجام آن کار می‌توانند دستگیرت کنند.

جلوگیری کردن متوقف کردن
formal
to arrest something
 چیزی را متوقف کردن

1. The drug is used to arrest the spread of the disease.
1. از این دارو برای متوقف کردن شیوع بیماری استفاده می‌شود.

2. the spread of the disease can be arrested.
2. گسترش بیماری می‌تواند متوقف شود [قابل جلوگیری است].

arrest

/əˈrest/ 

قابل شمارش

 بازداشت- دستگیری

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازداشت توقیف جلب دستگیری

 to be under arrest
  بازداشت بودن

You are under arrest.

شما بازداشت هستید.

 to make arrests

 بازداشت کردن

Police made twenty arrests at yesterday's demonstration.

پلیس در تظاهرات دیروز بیست نفر را بازداشت کرد.


#تقویت_مهارت_شنیداری
#تقویت_تلفظ
#بهبودمکالمه


بالا بردن سرعت یادگیری انگلیسی با فیلم