Get Mystery Box with random crypto!

پارچه سفید را بین واژن خون مرده اش می کشد: -ارسلان جونم دردم | منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق

پارچه سفید را بین واژن خون مرده اش می کشد:

-ارسلان جونم دردم اومد!

- قربونت برم این درد مال خانم شدنته، پاتو باز کن ببینم چقدر زخم شده!

سرش را به نشانه ی مخالفت بالا انداخت و گفت:
- نچ! نمیخوام! بازش کنم وحشی میشی! من میترسم تو میفتی به جونم .
دست مرد که لای پایش نشست، بغض کرده لب برچید:

- درد میگیره ارباب جونم!

مرد کنار گوشش با حرص زیادی که ناشی از خواستنش بود غرید:
- من برا هر کی وحشی باشم برا توئه توله سگ آرومم! نفسم به نفست بنده! جونم در میاد تو یه آخ بگی توله!

لاله‌ی گوشش را با زبان تر کرد و ادامه داد:

- مثل الان که با یه آخ گفتنت عین گنجیشک قلبم میزنه، حالا وا کن ببینم، چند وقت پیش زمین خوردی زخم شدی، دیدی پماد زدم بهش خوب شد؟
همزمان با گفتن حرف‌هایش سعی داشت پاهای چفت شده‌ی دخترک را از هم فاصله دهد:

- بازش کن ببینمش، خوبش میکنم واست!
لب برچیده و با نازی کودکانه لب زد:

- قول میدی کاریم نداشته باشی ارسلان جونم؟

- ارسلان سرش بره قولش نمیره جوجه من، حالا پاهای نازتو باز کن!
قول دادنش خیال خام بود!
حتی در همان لحظه هم بی تاب پاهای خوش تراش و سفیدش شده بود!

پاهای خوش تراشش را از هم فاصله داد و نگاهش بین پای خون مرده و سفیدش را شکار کرد.
از حرص خواستنش شقیقه هایش نبض گرفته بود
دستش میان پای کوچکش به لغزش افتاد و صدای ناله ی پینار بلند شد:

- اخ!

خمار پچ زد:
- جون؟ دردت اومد؟
پینار با معصومیتی کودکانه پچ زد:

- ارباب جونم صدات عوض شده.

مرد تو گلو خندید و گفت:
- نکن توله سگ، با من بازی نکن!

همزمان نگاهش خط سینه‌ی درشت پینار را شکار کرد، دخترک پرسید:

- الان یعنی بین پام خون اومده، یعنی خانم شدم؟ میتونم بچه داشته باشم؟

ارسلان دم گوشش پچ زد:
- تو هنوز خودت کوچولویی نفس ارسلان، بزرگت کنم اونوقت بهت بچه هم میدم!

کم کم انگشت‌هایش نوازش وار میان پای پینار به حرکت در امد و پینار با ناله گفت:
- ارسلان جونم بازم درست گفتی، درد ندارم دیگه! یه جوریم !

کنار گوش کوچک پینار پر از حرص غرید:
- از قصد هی این اسم سگ مصب منو اینقدر با ناز صدا میکنی تو این موقعیت؟

- دعوام میکنی ارسلان؟
از مظلومیتش صدایش پلک روی هم فشرد و با بیچارگی زمزمه کرد:

- ارسلان غلط کنه توئه عروسکو دعوا کنه!
دخترک بی هوا ناله کرد و ارسلان خمار تنش را روی تخت دراز کشاند و پچ زد:

- بیشتر میخوای؟
تنش را به کف دست ارسلان مالید و گفت:

- اره ولی تو قول دادی کاریم نکنی ارسلان جونم!
- توئه توله سگ قبلش درد داشتی الان داری با مالش من ناله میکنی.
خم شد و روی سینه‌اش را پر حرص بوسید و همانجا پچ زد:
- قولم مال زمونی بود که بین اون پای خوشگلت خونریزی داشت نفسم، نه الان که داری از شدت لذت به خودت میپیچی!

همزمان که نوکِ سینه‌اش را به دندان می‌کشید روی تنش خیمه زد.
حرکت دستش را شدت بخشید و به پیچ و تاب خوردنِ بدن کوچک پینار زیر تنش اهمیتی نداد!
دخترک با نگاهی خمار شده پچ زد:

- بد!
خودش را جایگزین انگشت‌هایش کرد و همزمان که با یک ضرب خودش را به اندام تنگ پینار میکوبید خمار گفت:

- جونم! بد به فدات!
حرفش را زده و همزمان که خودش را تکان میداد، حرکت دیوانه وار انگشت هایش را بین پای دخترک به کار انداخت و ...
https://t.me/+TWBPiFfPXNljYjFk
https://t.me/+TWBPiFfPXNljYjFk
من ارسلانم
ارباب روستایی که یه شب از سر مستی با یه دختر کوچولوی ۱۵ ساله همخواب میشم!
منی که از جنس مونث فراریم واسه آزار دادن اون دختر بچه دست به هر کاری میزنم ولی حواسم نیست که دل و ایمونم بند اون دوتا چشم مشکی رنگش شده!
اینو زمانی میفهمم که دختر کوچولویی که با دستای خودم بزرگش کردم، با بچه ای که از من تو شکمش داره ترکم میکنه و...

https://t.me/+TWBPiFfPXNljYjFk
https://t.me/+TWBPiFfPXNljYjFk