Get Mystery Box with random crypto!

#پارت_۱ اَفســۅنــــگــړ نیم وجب نیم تنه ای که | منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق

#پارت_۱


اَفســۅنــــگــړ



نیم وجب نیم تنه ای که زیر مانتوی جلو بازم پوشیده بودم اونقدری کوتاه بود که اون مم..درشت و سفیدم مشخص باشه و هم نافم.

و بماند اونجایی که بخاطر نازکی ساپورت پام اگه یه کم لنگهام رو ازهم باز نگه میداشتم از قِبَلش چیزهایی عیان و مشخش میشد که تو عقل و دل اهالی این خونه کنفیکون راه مینداخت.

از اینکه با این سرو ریخت و به عنوان معلم خصوصی اینجا اومده بودم نسبت به خودم حس بدی داشتم اما این یه تصمیم دو جانبه مابین خودم و خودم بود.

برای نزدیک شدن به این خانواده تنها راهی بود که داشتم.
مسیر طولانی بود ولی من باید پشت سر میگذاشتمش حتی اگه مجبور باشم‌تو دو سه قدم اول نقاب یه دخترو بی بندوبار رو جلو صورتم‌بگیرم!

دورو اطراف رو نگاه میکردم و آدامس میجویدم که پسری حدودا ۳۳-۳۴ساله درحالی که یه شلوارک بالا رون کوتاه پاش بود و یه تیشرت آبی تنش ،

بعداز اینکه خدمتکارو دست به سر کرد و فرستاد دنبال نخودسیاه، به سمتم اومد.
لبخند هیزش با چهره ی خودشیفته اش و حالت خودپسند چشماش تناقض مشهود و آشکارایی داشت‌

حتی نوع راه رفتنش هم غرور زیادیش رو میرسوند.غروری که تو وجود همه ی آدمای پولدار بود...

صندلی زیرپاش رو کشید جلو و اونقدر بهم نزدیک شد که بوی سیگارش برام قابل استشمام بود.

نگاه کثیفش یا سمت خط س.. ام بود،یا لبهای گوشتین سرخ رنگم وگاهی هم سمت لنگهام.

لبخند هیزی زد و با تن صدای آروم و لحن معنی داری گفت:


-چقدر خوب آدامس میجوی! هوس ادامس کردم.حیف تو بساطم نی...حیف!


آدامس رو بین دندونام نگه داشتم و بعد زبونمو با لوندی دورتا دور لبهام کشیدم و گفتم:..


https://t.me/joinchat/AAAAAFBtcqPjwCACAjCJYw