پیج خیلی راحت گریه میکرد و سایمون ناراحت میشد، چون خودش هم ر | نشر آموت
پیج خیلی راحت گریه میکرد و سایمون ناراحت میشد، چون خودش هم راحت اشکش درمیآمد، زیادی راحت... هیچوقت جرئت نکرد این حقیقت را به دخترش بگوید و همیشه وانمود میکرد لنز، چشمانش را اذیت میکند یا به چیزی حساسیت دارد یا بهجای قبول واقعیت، اتاق را ترک میکرد. شاید اگر واقعیت را میپذیرفت، همهچیز برای پیج راحتتر میشد و بهطریقی به پدرش نزدیک میشد. ولی سایمون آن رفتار مردانۀ غلط را ادامه داد. فکر میکرد اگر گریه نکند، دخترش بیشتر احساس امنیت میکند. ولی همین کار باعث شد پیج بیش از پیش آسیبپذیر شود.