موسم عيش و طرب مژده اي دل كه دگر بار بهار است بهار موسم عيش و طرب وصل نگار است نگار غنچۀ گل به نسيم طربي ديده گشود ورنه در بهمن و دي غنچه خمار است خمار دشت سر سبز و دمن سبز و گلستان سبز است گوئيا باد صبا يكّه سوار است سوار فصل بي برگي و زردي و خزان رفت كه رفت حال نوبت به بهار است بهار است بهار هر طرف نشو و نمايي است در آثار وجود هر جهت لاله رخي سر به وقار است وقار فصل نيلوفر و آلاله و نسرين و سمن فصل فصل طرب و بانگ هزار است هزار در چمن خندۀ مستانه و طنازي گل غنچه را بوسۀ شبنم به كنار است كنار شاد و سر زنده و شاداب و تر و تازه و نو گوئيا شعلۀ شمعي به مزار است مزار مطرب دهر اگر چنگ به چنگي بنواخت گاه سر سبزي دلهاي فگار است فگار آصفا هيچ مگو از غم هجران ديگر صحبت دوستي و قول و قرار است قرار #آصف نوروزتان مبارک ( سال 1401 ) #مرکز_علمی_پژوهشی_وآموزشی_دارالأدیان https://telegram.me/daroladyan 122 views16:56