Get Mystery Box with random crypto!

کار بدی کردیم؟ هنگامی که دانیله پس از سه روز غیبت به خانه مرا | آب و آتش

کار بدی کردیم؟

هنگامی که دانیله پس از سه روز غیبت به خانه مراجعت کرد، بلافاصله متوجه شد که محیط خانه تغییر کرده است. همسرش با لحنی که شماتت از آن می‌بارید، گفت: چه عجب تشریف آوردید!
دانیله همان‌طور که از پله‌ها بالا می‌رفت تا به اطاق خود برود، متوجه شد که راه‌پله پر از مبل و اثاثیه است. با تعجب پرسید:
- اسباب‌اثاثیه کسی را به گرو برداشته‌اید؟
لوییزا دلیل آن شلوغی را برایش تعریف کرد. در مدت کوتاهی که مرد زخمی در آنجا مانده بود و دانیله از جریان آن مطلع بود، چند صندلی و نیمکت را جا‌به‌جا کرده بودند. حالا هر دو دختر داشتند اثاثیه را سر جای خود می‌گذاشتند.
دانیله از سیلویا پرسید:
- مرد زخمی کی بود؟
ولی سیلویا بدون اینکه جوابی بدهد، قالیچه‌ای را برداشت و به ایوان برد تا گردوخاک آن را بگیرد.
لوییزا به عوض خواهرش جواب داد:
- به‌نظرم یا یک مهندس بود یا یک حسابدار، خوب نفهمیدم. آقایی بود به نام چِفالو.
سپس با عشوه خاصی اضافه کرد:
- جوان خوش‌قیافه‌ای بود.
- چند وقت در اینجا ماند؟
- دو روز. دیشب یک آمبولانس او را از اینجا برد. زخم‌هایش چندان عمیق نبود.
دانیله متوجه شد که دختر کوچکش، بزرگ و لاغر شده است. از چهره‌اش که به بزغاله شباهت داشت، یک نوع لجبازی غیر عادی نمایان بود. سیلویا به جای خود برگشته و جارو برقی را پشت سرش می‌کشید. ناراحت بود و نمی‌دانست کجا را نگاه کند. با صدایی که معلوم بود آن را عمداً خشن کرده است، از پدرش پرسید:
- کار بدی کردیم؟

#اینیاتسیو_سیلونه
#روباه_و_گل‌های_کاملیا
#بهمن_فرزانه
(چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶)
صفحات ۹۷ و ۹۸.

@Ab_o_Atash