وقتی کسی برای روشنفکران تره خرد نمیکند... اینها [روشنفکران] | آب و آتش
وقتی کسی برای روشنفکران تره خرد نمیکند...
اینها [روشنفکران] همیشه کمی دیر متوجه میشوند و قهرمانان و دلیران خود را دیر بهجا میآورند. و برای نجات خودمان از این گرفتاری بیکسی، شعار خوبی هم داریم: «ما ملت مُردهپرستی هستیم.» واقعاً که چه حرفها! یکی نیست که بگوید که ما در میان اینهمه نابغه و شبهنابغۀ رشتۀ ادبیات، آیا یکدانه زندۀ حسابی داشتهایم که مُردهها را کنار بگذاریم و به همین یکدانه افتخار کنیم و همینجور یکنفس سنگش را به سینه بکوبیم؟ به خدا اگر داشتیم، فخر هم میکردیم، منّتش را هم میکشیدیم. مثلاً شما میخواهید بگویید یعقوب لیث صفّار را بعد از مرگش شناختند؟ یا مولوی و حافظ را؟ یا امیرکبیر و ستارخان را؟ پس آنهمه آدم – واقعاً آدم – که دور ستارخان جمع شدند، همهشان باد هوا بودند؟ نه بابا! ما خودمان را گول میزنیم؛ چون مردم را نمیتوانیم گول بزنیم. میبینیم کسی به ما احترام نمیگذارد، کسی قدر ما قدیسان و شهیدانِ ویسکیخور را نمیداند، و کسی پی به نبوغ و قدرت عظیم خلّاقۀ ما نمیبرد، مجبور میشویم برای توجیه تنهایی و بیکسیمان این فلسفهها را ببافیم که: «بله... ما ملت، همیشه برای مُردهها فریاد کشیدهایم. چه نوابغی که در این مُلک سر گرسنه بر بالین سنگ نهادند و کسی به دردهایشان نرسید.» واقعاً که چه حرفها! اینها خیال میکنند که مردم، وقتی یک نویسنده، شاعر و نقاش (یا موسیقیدان) پیدا میکنند باید از نان مختصر شبشان بزنند و بیاورند در خانۀ نابغه و بگویند: «بخور جانم! بخور عزیزم! بخور تا چاق شوی و نابغهتر شوی. ما خیلی خیلی مدیون اشعار تو هستیم.»