Get Mystery Box with random crypto!

تجربیات حامد عزیز از عمل به آگاهی ها و تمرینات دوره شیوه حل مس | خانواده صمیمی عباس منش

تجربیات حامد عزیز از عمل به آگاهی ها و تمرینات دوره شیوه حل مسائل زندگی

این دور دومی هست که از اول، گوش دادن به جلسات و انجام تمرینات دوره شیوه حل مسئله رو شروع کردم و یقین دارم که دوره شیوه حل مسائل میتونه تحولی در ایران و هر فارسی زبان دیگری که در هر کجای دنیا باشه ایجاد کنه. البته به این قانون هم ایمان دارم که افراد باید در مدار این آگاهی‌ها باشند و درخواست کنند تا بهشون پاسخ داده بشه.
حالا میخوام در مورد یکی دیگه از مسائلی که حل کردم، تجربه خودم رو بگم.
یکی از ترس‌های بزرگی که در شروع کسب و کارم داشتم این بود که چطور مشتری جذب کنم؟ و اگه من شروع کنم مشتری از کجا میخواد به سمت من هدایت بشه؟
خلاصه ترس‌های دیگری همینجوری در ادامه می‌امدن که نکنه شروع کنی و مشتری به سمت تو نیاد؟
نکنه در همون شروع کار شکست بخوری؟
البته با دو مشتری کارم رو شروع کرده بودم، ولی این ترس هر روز با من بود. که نکنه همین دو مشتری رو هم از دست بدی و بدون ورودی مالی بمونی و دوباره مجبور باشی بری کارمند بشی و توی نقطه امنت بمونی؟ به خاطر همین من اینو یه مسئله میدونستم که باید حل بشه.
برای حل این مسئله، هر جور شد خودم رو بمباران کردم با آموزش های استاد عباس منش تا این باور رو در خودم تقویت کنم که: من میتونم و باید حرکت کنم و کارم رو هر جور شده استارت بزنم. هر طوری که می تونستم، ورودی‌های ذهنم رو شب و روز به رگبار بستم برای تقویت باور فراوانی.
طبق راهنمایی های استاد، منطق‌های زیادی برای خودم میاوردم که مثلا: تو مگه برای همین دو تا مشتری ‌هایی که به سمت تو هدایت شدن ایده‌ای داشتی؟ انها از کجا اومدن؟ آیا تو تبلیغی کردی؟ دیدم من حتی یک ریال و یک دلار تبلیغ نکردم برای اینکه همین مشتری‌های فعلی را جذب کنم و همش به واسطه کار و تمرکز روی خودم و سرمایه گذاری روی خودم بود. همچنان در حال حل کردن این مسئله بودم. بالاخره با دو مشتری کارم رو استارت زدم و با توکل به خدا حرکت کردم. چه اتفاقی افتاد؟
دقیقا روز بعد از استعفا، مشتری‌ها به سمت من روانه شدند، از کجا؟ از جایی که فکرش رو نمیتونستم بکنم. مسئله داشت حل میشد. و ترس من از کمبود مشتری محو شد. قانونش رو فهمیدم و با یک تمرکزی لیزری و با تمام وجود روی خودم سرمایه گذاریم رو ادامه دادم و ادامه دادم.
به خاطر این ادامه دادن، بدون اینکه تبلیغ بکنم آدم‌ها به سمت من هدایت میشدن. حتی رسیدم به یه جایی که وقت نداشتم مشتری جدید بگیرم و هر کس بهم پیشنهاد همکاری میداد بهش میگفتم فلانی شما باید یک ماه دیگه به من مراجعه بکنی. به این شکل مسئله من حل شد و نگرانی‌ها و ترس‌های من از نبود مشتری محو شدند.
شاید بزرگترین ترس و نگرانی برای هر کس دیگه‌ای که میخواد کسب و کارش رو استارت بزنه همین باشه، و حتی کسایی که کسب و کار دارن باز هم این ترس رو داشته باشن که مشتری جدید میخواد از کجا بیاد.
الان من به جای نگرانی از کمبود مشتری، آرامش باور فراوانی دارم. البته که من کامل نیستم و دارم همینجوری بهبودها را یکی پس از دیگری ایجاد میکنم و اهدافی که برای بیزینسم در نظر گرفتم فراتر از این‌ها هست. اما قانون تکامل و "بهبودگرایی های جزئی اما مستمر" رو با تمام وجودم دارم درک میکنم و اجرا می کنم و پیش میرم.
یعنی من هر چقدر فکر میکنم میبینم تمام راه‌حل‌ها درباره تمام مسائل، در دسترس هستند. یعنی اگه اینجوری به این قضیه نگاه کنیم که کل زندگی همینه و نگرشمون رو به مسائل تغییر بدیم دیگه هیچ نگرانی باقی نمونه.
مثلا خیلی واضحه که مسئله "ترس از کمبود مشتری" راه حلش "باور فراوانیه" و ما باید روی این موضوع کار کنیم روی این راه حل تمرکز کنیم. فقط ما باید بدونیم که چطور باید اصلی‌ترین و مهم‌ترین سرمایه زندگی ما یعنی تمرکز رو در مسیر و در کل زندگیمون به گردش در بیاریم و نحوه به گردش درآوردن این سرمایه رو هم توی جلسه دوم شیوه حل مسئله، مفصلا شرح داده شده و این خود هدایت خداونده که شما الان به این آگاهی دسترسی داری فقط کافیه یه تعهدی بی قید و شرط به خودت بدی و بارها و بارها و صدها بار جلسه دوم رو گوش کنی و بارها و بارها تمرینش رو پاسخ بدی تا عصاره تمرکز رو از کل روند زندگیت بکشی بیرون و پر سودترین استفاده رو ازش کنی اونوقت دیگه زندگیت کن فیکون خواهد شد.
حالا من طبق تمرین جلسه چهارم این دوره، باید از کلی گویی پرهیز کنم یعنی طبق این تمرین بیام راه حل رو به مراحل کوچک‌تر تقسیم کنم و به همین شکل بقیه روند تمرین رو برم.