#تلنگر غلامی کنار پادشاهی نشسته بود. پادشاه خوابش می آمد، اما هر گاه چشمان خود را می بست تا بخوابد. مگسی بر گونه او می نشست و پادشاه محکم به صورت خود می زد تا مگس را دور کند. مدتی گذشت، پادشاه از غلامش پرسید: «اه تومیدانی چرا خداوند مگس را آفریده است!!!؟» غلام گفت: «خداوند مگس را آفریده تا قدرتمندان بدانند بعضی وقت ها زورشان حتی به یک مگس هم نمی رسد.» ڪــانــال رســمــے اَبــدال آبــاد ╔════ ══╗ @AbdalAbadjam ╚═ ═════╝ 297 views05:17