Get Mystery Box with random crypto!

آدرِنالیـن 🍃

لوگوی کانال تلگرام adrenaline_ir — آدرِنالیـن 🍃 آ
لوگوی کانال تلگرام adrenaline_ir — آدرِنالیـن 🍃
آدرس کانال: @adrenaline_ir
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 3.23K
توضیحات از کانال

‏ديگری‌ از نظرم گر برود
باكی‌ نيست...
تو كه
معشوقی‌ و محبوبی‌ ومنظور
مرو...!

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2019-04-13 10:54:07 @
اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون دو تا کوچه با ما فاصله داشت. من هر روز ساعت هفت صبح ، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون...زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود.می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید ، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و می گفتم‌ کجایی دیر شد فقط یه کلمه رو تکرار می کرد. اومدم ... اومدم. ساعت هفت و نیم تازه تشریف فرما می شد. تا وقتی به مدرسه برسیم از استرس سکته می کردم چون می دونستم اگه‌ناظم مدرسه ما رو ببینه و نتونیم یواشکی بریم تو صف، یه تو گوشی مهمونش هستیم. هفته ای دو سه تا تو گوشی رو می خوردیم. به من و رفیقم می گفت کنار هم وایسیم، خودش رو به رومون بود. با دست راستش می زد تو گوش چپ من، با دست چپش می زد تو گوش راست اون. هر بار تو گوشی می‌خوردیم رو می کرد بهم و می‌گفت به جون هر چی مَرده از فردا زودتر بیدار میشم. نمی دونم چرا با این قسم های دروغش نسل ما مردا منقرض نشد. این داستان چند ماه تکرار شد و من برای اشتباه یکی دیگه بارها و بارها تنبیه شدم.
دوس نداشتم تنها برم مدرسه ، تو عالم رفاقت درست نبود به خاطر یه تو‌ گوشی قرار هر روزمون رو بی خیال بشم. یه روز که داشتیم می رفتیم مدرسه، صد متر مونده بود به مدرسه بهش گفتم صبر کن من یه خودکار بخرم‌ بیام، خودکار رو که خریدم‌ دیدم نیست. از دور دیدم وارد مدرسه شد.
چند دقیقه هم برام صبر نکرد.صبر نکرد چون نمی خواست به خاطر من چند دقیقه دیر برسه مدرسه ، نمی خواست به خاطر من حتی یه تو گوشی بخوره!
اون از چشم ناظم در رفت و من نه، اون روز تنها تو گوشی خوردم. نوش جونم مهم نبود دیگه درد نداشت ولی یه چی رو فهمیدم. اینکه تو‌ زندگی برای همه ی ما حداقل یک بار اتفاق افتاده که به خاطر اشتباه دیگران تنبیه بشیم اما باور کنید این تنبیه شدن نیست که درد داره، اون چیزی که درد داره این هست که بفهمی کسی که به خاطر اشتباهاتش مدت ها زجر کشیدی حاضر نیست یه بار ، فقط یه بار جای تو باشه... برای همین درد هست که خیلی از آدم ها تنها زندگی می کنن، تنها مدرسه میرن !

حسین حائریان
@adrenaline_ir
14.8K views07:54
باز کردن / نظر دهید
2019-03-16 13:09:00 هشت ساله بودم که در یک میهمانی شبانه برای اولین بار با پدیده ای سرخ رنگ به نام "خرمالو" آشنا شدم...
نامبرده را شکافته و چشیدم...
شوربختانه خرمالوی مذکور به غایت گس بود و تا چند ساعت احساس می کردم گونه هایم در حال تجزیه شدن هستند..
در نهایت ؛
تجربه تلخ اولین کام از خرمالو،باعث شد که من سی سال این گردالی سرخ رنگ را به صورت یک طرفه تحریم کنم.
با اصرار فراوان همسرم،دیوار تحریم خرمالو ترک برداشت و من هم در سی و هشت سالگی به خرمالو یک فرصت تازه دادم...
خرمالو هم از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و چنان مزه ای را تجربه کردم که مجبور شدم خرمالو را از لیست سیاه بیرون آورده و ایشان را پس از لیمو ترش و توت فرنگی در "صدر مصطبه" بنشانم...
یک تجربه ی تلخ در هشت سالگی،باعث شد که سی سال از همه خرمالو ها متنفر باشم...
اولین تجربه های کودکی،شالوده ی ما را می سازند...
چه بسیارند باورها،هنجارها و اعتقاداتی که به خاطر تجربه طعم "گس" آن ها در کودکی، هنوز منفور ما هستند.
مواظب تجربه های گس فرزندانمون باشیم و آگاهشون کنیم...

@adrenaline_ir
10.3K views10:09
باز کردن / نظر دهید
2019-03-10 22:44:43 می‌گفت مردها عاشق جنگیدن هستن
جنگیدن
به دست آوردن
فتح کردن
و رها کردن.



ارغوانِ بی‌سایه
@adrenaline_ir
9.2K views19:44
باز کردن / نظر دهید
2019-03-09 15:04:23 به هم ریخته ام، مثل یک خانه ی ایرانی در اسفند ماه!


@adrenaline_ir
9.1K views12:04
باز کردن / نظر دهید
2019-03-09 13:57:37 قضیه‌ی این ماهی‌های قرمز و سبزه‌ها چیه که همه جای شهر دارن می‌فروشن؟ خبریه؟


@adrenaline_ir
8.3K views10:57
باز کردن / نظر دهید
2019-02-18 00:40:23 بچه که بودم عموم برام یه کتونی خرید که سفید بود،
با بندای مشکی، عاشقش بودم!
آخه مامانم هیچ وقت برام کفش سفید نمیخرید؛ میگفت زود کثیف میشه.

ولی این وسط یه مشکلی بود؛ دو سایز برام بزرگ بود.
مامانم گذاشتش تو انباری، گفت یکم که بزرگتر شدی بپوشش.
خلاصه دو سال گذشت! مامانم گفت فکر کنم دیگه اندازت شده.

اونقدر ذوق داشتم واسه پوشیدنش که داشتم بال درمیاوردم!
آخه توو کل این دو سال، هر کفشی میخریدم با خودم میگفتم عمرا به اون کتونی سفیده نمیرسه!

رفت و از انباری آوردش بیرون با ذوق در جعبه رو باز کردم، ولی خشکم زد!
اصلاً اونی نبود که فکر میکردم!
یعنی توو کل این دو سال اونقد واسه خودم بزرگش کرده بودم که قیافه ی واقعیشو یادم رفته بود!
با خودم گفتم: "این بود اون کفشی که به خاطرش رو همه ی کفشا عیب میذاشتم؟! این بود اون کفشی که به عشق این که بپوشمش این همه منتظر موندم؟"

یکم فکر کردم دیدم همیشه همینه!
یه سری چیزارو، یه سری آدمارو تو ذهنمون بزرگش میکنیم که واقعیتشونو فراموش میکنیم

ولی وقتی باهاشون دوباره رو به رو میشیم،

تازه میفهمیم اصلا ارزش نداشتن که این همه وقت، فکرمونو مشغولشون کردیم...!
@adrenaline_ir
11.8K views21:40
باز کردن / نظر دهید
2019-02-13 10:18:56
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
@adrenaline_ir
7.8K viewsedited  07:18
باز کردن / نظر دهید
2019-02-12 12:24:04 ♔ در شهر ما
چشم ها
عاشق ميشوند

ريه ها تاوانش را ميدهند... ♔
@Adrenaline_ir
631 views09:24
باز کردن / نظر دهید
2019-02-12 00:25:22 @adrenaline_ir
6.3K views21:25
باز کردن / نظر دهید
2019-02-10 15:03:31 باید یک نفر بنشیند دست بگذارد روی شانه ات
از ته دل بگوید:
چه مرگت است دیوانه جان؟
سِفت بغلش کنی و تمامِ خوب نبودن هایت 
از چشم هایت بزند بیرون...

#مریم_قهرمانلو

AnGus @Adrenaline_ir
599 views12:03
باز کردن / نظر دهید