2019-05-29 12:56:02
#چارلی_چاپلین
با پدرم رفتم سیرک ، توی صف خرید بلیط ، ی زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه ، قیمت بلیط هارو بهشون اعلام کرد ، ناگهان
رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت ، معلوم بود که پول کافی ندارد
و نمیدانست چه بکند....!!!
ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری از جیبش درآورد و روی زمین انداخت،
سپس خم شد و پول را از روی زمین برداشت و به شانه مرد زد گفت : ببخشید آقا ، این پول
از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت متشکرم آقا...!!
مرد شریفی بود ولی برای برای اینکه پیش بچه هایش شرمنده نشود ، کمک پدر را پذیرفت
بعد از اینکه بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن ، ما آهسته از صف خارج شدیم
و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم...
"آن زیبا ترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم"...
@aha_st
www.aha.ir
251 views09:56