یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد. عصبی میشه و میگه : | 😁خنده(جک)😄
یک روز یه مردی که خسته شده بود از کار زیاد. عصبی میشه و میگه : خدایا چرا زنها بخوابن ، ما مثل خر کارکنیم ...!! بیا خوبی کن در حق ما و من بشم زن و زنم بشه مرد...!
خلاصه میگذره و یه روز ؛ مرده از خواب بیدار میشه میبینه زن شده و زنشم مرد شده!!
قند تو دلش آب میشه و به زنه میگه: تو برو سرکار ،کارهای خونه بامن ... از اون به بعد مَرده بچه میبرده مدرسه، شبا تاصب بچه داری ونخوابی ، ظرف میشسته، غذا می پخته، لباس اتو میکرده، دستشویی و حموم رو میشسته ، نمی تونسته هرجا ک دلش میخاد بره ...... خلاصه ...
میگه : خدایا غلط کردم میخوام همون مرد باشم، زن بودن خیلی سختره...! شب میخوابه و صبح بیدار میشه میبینه هنوز زنه ؛ میگه :خدایا من که گفتم غلط کردم چرا هنوز زن هستم...؟؟؟ ندا آمد:حرف نزن ... باید 9 ماه صبر کنی،حامله ای..حامله!!