Get Mystery Box with random crypto!

شرح حکایت سعدی حکایت آورده اند که انوشیروان در شک | اهــورا


شرح حکایت سعدی

حکایت

آورده اند که انوشیروان در شکارگاهی شکار کباب کردی ، نمک نبود ، غلامی به دِه فرستاد تا نمک آرَد ، انوشیروان فرمود ؛ نمک را به قیمت بستان تا ستمی نشود و دِه خراب نگردد . گفتند : از اینقدر نمک چه ضرر و خرابی به دِه وارد آید؟ گفت : بنیاد ظلم اوّل در جهان اندک بوده است ، هرکه آمد قدری بر آن مزید کرد تابدین غایت رسیده .
" سعدی علیه الرّحمه "

شد حکایت یک زمان نوشیروان
رفت از بهر شکار آهوان

تیر تا انداخت از جای کمین
آهویی افتاد و شد نقش زمین

جمله طبّاخان دربار آمدند
خام کردندش به مطبخ برده اند

شاه گفتا : میل ما باشد کباب
حاضرین گفتند : البتّه صواب !

منقل و سیخ و ذغال و ادویه
کرده اند آماده در چند ثانیه

چونکه در مطبخ نمک اتمام شد
یک غلامی سوی دِه اعزام شد

شَه بگفتایش که بی دوز و کلک
رو خریداری بکن قدری نمک

قیمتش پرداز از روی حساب
تا نگردد دِه زِ جور تو خراب

آن یکی گفتا که با مقدارِ کَم
کِی شود بنیاد ظلم ، گردد ستم !؟

در جوابش گفت آن شاه وَدود
ظلم در آغاز تا این حد نبود

بود اندک بعد کردندش فزون
تا شده از آن بپا دریای خون

این حکایت باشد از شیخ اجل
تا نگردد آدمی دزد و دغل

ای بشر بذر ستم در خود مَکار
تا که منفورت نسازد روزگار

راه مهر و راه عدل و داد گیر
تا نگردی در دل ظلمت اسیر

نعمت الله احسانی بنافتی (احسان)
۲۸ شهریور ۹۶ - تهران


ڪانالــ اهـورا
https://telegram.me/Ahurn60