داستان شب شخصی پسری عیاش و کلاهبردار داشت، پدرش هنگام مرگ و | اخبار رازوجرگلان جرگلانینگ توپراغی کانال جرگلان ترکمن میراثی رازوجرگلان رویدادهای راز غلامان
داستان شب
شخصی پسری عیاش و کلاهبردار داشت، پدرش هنگام مرگ وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنهای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد، پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد، ولی عالِم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمیشود، ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سرانجام تمام علمای را جمع کرد، اما آنها یکصدا گفتند امکان ندارد و پدرش را به خاک سپردند.
چندروز بعد پسرش وصيت پدر را پیدا کرد و در آن نوشته بود: پسرم! میبینی حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم.
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد.
پس از خوردن مال ضعیفان امتناع کن و دست افتادگان را بگیر، زیرا تنها چیزی که با خود به قبر خواهی برد، همان اعمالت است.
#اخبار_رازوجرگلان موثق|فوری|فراجناحی
@AkhbareRazojargalan