Get Mystery Box with random crypto!

‌ باید دَم برآرم...باز بنویسم و دَم برآرم. بنویسم که در فاصله‌ | الف‌بالغ


باید دَم برآرم...باز بنویسم و دَم برآرم.
بنویسم که در فاصله‌ی ۶ تا ۷ سالگی چهاربار الفبا یاد گرفته‌ام. به ترتیب از: مادرم، خانم محمدی، خانم بهنامی، آقای الله‌یار. برای همین مرض دارم. مرضی بی‌نام.

بار سوم الفبا به شانزدهمین حرف که رسید بنا به سنت کلاس، شیرینیِ با "شین" شروع شدنِ شیدا را پخش کردم و البته با چاشنیِ خدانگهدار...
ما راهی خاک هند می‌شدیم و دریغ از معلمی که آن‌جا/این‌جا باشد و سواد ناتمام مرا بگیرد که نَم نکشم. اسفند شد. آقای الله‌یار آمد وُ یآ حضرت الفبا! منِ ناچار، منِ کت‌بسته‌‌ی صامتْ دوباره شروع می‌شدم از آ.
(از تابستان قبل‌تر گمان این بود که راهی یک بی‌معلمی‌‌ام. پس محض احتیاط، خانم محمدی معلم خصوصی‌‌‌ بود. مادرم‌، معلم اول.)
قصهْ‌درازی نشود.

سالی نشستم و یکی می‌گفت: "این آ اوّل!". دیگری درمی‌آمد: "پرت و پلاها را کی یادت داده!؟ این آیِ باکلاه!" آن یکی می‌گفت: "آقادلقک اومده با یه دُمبَک اومده دُمبَکش صدا می‌ده این‌جوری صدا می‌ده: آآآآ."

-آآآآ

پس مریض الفبا شدم. مریضِ آ. مریض اتاقِ آ. مریض تختِ آ.
آ از بِ‌ی بسم‌اللهْ میخِ فرو شد در سرم.
سال‌ها در همه‌چیزی آ دیده‌ام. از ته دلم "آ"ها کشیده‌ام.
اسم این مرض چیست که با مرضت یکی می‌شوی؟
من آن شده‌ام.
آ شده‌ام.

#تحریرها
#شیدا_آیت_اللهی


اگر دل و دست‌تان کشید، از این‌جا به دوستان‌ خود بفرستید:
t.me/AlefBaalegh