Get Mystery Box with random crypto!

‍ دوئل زندگی با مرگ البته که زندگی مرگ را بارها کشته است | یک فنجان شعر

‍ دوئل
زندگی با مرگ

البته که زندگی مرگ را بارها کشته است

استفان ماریو



اینجا
رودخانه است
اینجا
رودخانه ای که چند سال آزگار است
دور کوه میگردد
نوکریش را میکند
میخواهد به دریا برسد
گرفتارش کردند
با
دیواری بی روح در بالا دست
حالا افتاده مابین
حرف و تفنگ
قیافه و رنگ
در چشم اندازی
دورتر صیادها
متنظرند..
منتظرند
تا ماهیهای خوشبختی برسند...
از راه
میدان پایین تر است
یا بالاتر فرقی به حالش نمی کند
دیپلماسی بی مورد است
سنگها
دل ندارند
احساس ندارند
ماهی ها دل ندارند
احساس اما

هویتی
عزیز
تا دلت بخواهد.


چه ظریف
چه زمخت
بگذارید
آب به زندگیش در رفتار برسد
ماهی ها به دریا
من به تویی که آن طرف اتفاق
منتظر

منتظر نوازش دستهایم هستی
باید پیامم را برسانم
تا با تو به حریم آفتاب برسیم ...


من صاحب یک شناسنامه ام
و ماهی فقط یکبار به دنیا میاید
آسمان هم یک خورشید
بهار یک فصل از سال ..
و اردیبهشت
تنها سی و یک روز است
که شاپرک بیاید و بنشیند بر عطش شنبم
آسمان به این بزرگی تنها یک ماه دارد

صندلی را بردارید
لطفا
بروید جایی دیگر
دوئل کنید

در من هزار پیامبر
به نماز ایستاده اند


مبارزه فرسایش روح است
در تلاقی زبان و شمشیر

در بلاد من
صیقلی سنگها را دست کم نگیر
بچه جان
نیمی از
زندگی شان را داده اند
تا از بالای کوه
سر خورده اند

در سراشیبی لذت
به اسم مهاجرت
وحشتناک است اینگونه زندگی
فقط بخاطر اینکه
به اندوه زمستان تن نداده باشند..



شاعر
زکریا بهار دوست اوغلی
ترجمه
بهداد پابیز نشان
دکلمه
علی محمدی
موسیقی
آندره ریو


Autumn Leaves









#یک شعر...
@alimohammadi58