امروز در حال خاکبازی توی بالکن چیزی نظرم رو جلب کرد که تا بحال بهش اینطوری فکر نکرده بودم. وقتی این گیاه خشک رو کشیدم بیرون ریشهاش حدودا یک کیلویی بود. اما تقریبا همهاش خاکی بود که داخلش حبس شده بود. انگار تا تونسته بود دو دستی خاکها رو بغل گرفته بود. باقی ریشههایی که پراکنده بود به مراتب کمتر بود. سهمش از گلدان بزرگ همین خاک توی بغلش بود.
وقتی خاکها رو ریختم پایین و ازش گرفتم دیگه اون ریشههای در هم تنیده تقریبا هیچ وزنی نداشت. لخت و سبک شده بود و بسیار آسیبپذیر.
ریشه زدن یعنی سهم خود رو گرفتن. ما با ریشه دواندن از خاک سهم میگیریم. از قلب دیگران، از خانه، از محله، از شهر، از شغلمون سهم میگیریم. اگر ریشه داریم پس سهم داریم.
به ریشههای خودم نگاه میکنم. به هر چیزی که توی بغلم گرفتم. چقدر سنگلاخ و آشغال توی قلبم نگه داشتم؟ همه افراد و چیزهایی که برام عزیز هستند و در قلبم نگه داشتم و هر رد مثبتی که از خودم گذاشتم ریشههای من هستند. باید قدرشون رو دونست.
علی نورانی
۲۴ آبان ۱۴۰۰