Get Mystery Box with random crypto!

آل یمین

لوگوی کانال تلگرام alirezaaleyamin — آل یمین آ
لوگوی کانال تلگرام alirezaaleyamin — آل یمین
آدرس کانال: @alirezaaleyamin
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 116
توضیحات از کانال

یادداشت‌های علیرضا آل یمین
نویسنده و فیلمساز
.
.
ارتباط با من:
@Ali_rezaa

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-25 09:35:03
...
گروه "الف" برگزار می‌کند:

کارگاه مهارت‌های زندگی برای کودکان با قصه‌های کهن ایرانی
*مهارت خودآگاهی
*مهارت هم‌دلی
*مهارت جرأت‌ورزی
*مهارت برقراری ارتباط مؤثر

همراه با؛
*آشپزی در طبیعت با مشارکت کودکان
*ستاره نگری و تماشای آسمان
*بازی گروهی
روان‌شناس و تسهیلگر کودک: مریم کاظمی

مدت برنامه: چهارشنبه عصر تا پنجشنبه عصر(۵ و ۶ مرداد)

محل اقامت: عمارت بوم‌گردشگری خشت و فیروزه - شهر رازقان در فاصله ۱۴۰ کیلومتری تهران

گروه سنی: ۷ تا ۱۱ سال
پذیرایی: شام، صبحانه، ناهار به همراه دو میان‌وعده و چای آتشی

هزینه ثبت نام: برای هر کودک ۵۰۰ هزار تومان، برای یک والد ۲۵۰ هزار تومان

برای ثبت نام و اطلاعات تکمیلی به شماره ذیل در واتس‌اپ پیام دهید.
09032752333
https://www.instagram.com/p/CgaCJnrKZYE/?igshid=MDJmNzVkMjY=
28 views06:35
باز کردن / نظر دهید
2022-07-05 21:05:08 نوزده ساله بودم که پایم به کانون اصلاح و تربیت کودکان و نوجوانان بزهکار باز شد.
بسیاری از محبوسین کانون هم سن و سال من بودند و هر کدام به جرمی مجبور بودند چندین ماه یا سال را پشت حصار ترسناکی از شهرزیبا بگذرانند.
من اما این فرصت را داشتم که هر روز از در آهنی و فرسوده‌‌ی زندان بیرون بیایم و به خانه برگردم.
تجربه‌ی حضور در زندان برای آموزش نویسندگی به بچه‌هایی که بزهکار نامیده می‌شدند در آن سن و سال که من داشتم بسیار با ارزش بود.
هر روز که از آن حصار آهنین می‌گذشتم خودم را یکی از آن‌ها می‌دیدم. فاصله‌ی من با آن‌ها چقدر بود؟! چندتایی‌شان به جرم رانندگی با موتور، نداشتن گواهینامه و تصادف منجربه جرح در زندان بودند و من هر روز با موتور رفت‌وآمد می‌کردم، بی‌گواهینامه.


بیست و چند سال بعد؛
مدتی پیش به‌واسطه دوست عزیزی در یک گروه تلگرامی عضو شدم به نام خیرات.
دوستان حاضر در این گروه هراز چندگاهی پولی جمع می‌کنند و برای کارتن‌‌خواب‌ها غذایی درست می‌کنند و نیمه‌شب در محلات جنوبی طهران در پارک‌ها، خرابه‌ها، باغ‌ها، خانه‌های متروک و هرجا که بشود این آدم‌های بی‌خانمان را پیدا کرد پخش می‌کنند.
خواستم که همراهشان شوم. نشانی خانه‌ای را دادند در محله‌ی غیاثی شرق طهران. ساکنان یک آپارتمان چهارطبقه‌ زیرزمین را تبدیل به آشپزخانه کرده بودند تا همان‌جا برای هیات‌شان غذا درست کنند. رفقای خیرات هم آنجا مشغول پخت غذا بودند. کار زیاد بود، تعدادمان کم، آشپزخانه گرم اما شوقمان بسیار.
رفقا سه مرتبه پیش از این‌هم غذا درست کرده و میان کارتن‌خواب‌ها پخش کرده بودند. به گمان من بهترین انتخابشان ماهی‌پلوی شب عید بود تا یاد خانه و عید در خاطر بی‌خانمان‌ها زنده شود.
حوالی ساعت یک نیمه‌شب چهارصد پرس غذا را بار ماشین‌ها کردیم و راه افتادیم. پارک مسگرآباد اولین مواجهه‌ام با بی‌خانمان‌ها بود. کنار پارک ایستادیم با نایلون‌های غذا در دست، کم‌کم از لابه‌لای درخت‌ها و پشت شمشادها پیدایشان شد. هر کدام می‌آمدند و غذایشان را می‌گرفتند و دعای خیری می‌گفتند و در تاریکی پارک ناپدید می‌شدند.
از مسگرآباد تا خاوران، باغ آذری، بعثت، محلاتی، شوش، مولوی و این ماجرا تا حوالی ۵/۳۰ صبح طول کشید.
در تمام این مدت من مبهوت به صورت‌هایشان نگاه می‌کردم و با چشم‌هایشان می‌رفتم به بیست و چند سال قبل؛ کانون اصلاح و تربیت.
فاصله‌ی من با بچه‌های کانون به قدر بریدن یک سیم ترمز بود. به اندازه لغزیدن موتور.
حالا فاصله من با این‌ آدم‌ها چقدر است؟!

#روایت_اول

@alirezaaleyamin
191 viewsedited  18:05
باز کردن / نظر دهید
2022-05-17 19:25:35 رنج فرزندِ تو رنج خود تو نیست که هر چه بیشتر تحملش کنی، صاحب اراده‌‌تر باشی.
تو با تقبل درد خویش قدرتمند می‌شوی؛ اما با تحمل درد فرزند ناتوان و ذلیل.

نادر ابراهیمی
آتش بدون دود

@alirezaaleyamin
112 views16:25
باز کردن / نظر دهید
2022-05-16 10:01:20 بسم‌الله

خدا:
تلک الایام نداولها بین الناس ولیعلم الله الذین آمنوا...
ما روزها را در میان مردم می‌گردانیم؛ تا خدا، افرادی را که ایمان آورده‌اند، بداند.

آل عمران - ۱۴۰

من:
هرچه آن خسرو کند شیرین بود...

@alirezaaleyamin
166 views07:01
باز کردن / نظر دهید
2020-02-23 21:38:31 ...
ما از کرونا نمی‌ترسیم، کرونا آینه است.
ما از کرونا نمی‌ترسیم. کرونا که ترس ندارد. کرونا هم چیزی مثل لشکر چنگیز، مثل طاعون و وبا و اسهال خونی می‌آید و عده‌ای را مبتلا می‌کند و جان بعضی‌ها را هم می‌گیرد و می‌رود. می‌رود و یاد می‌شود، خاطره می‌شود، تاریخ می‌شود.
ما اما این روزها از خودمان می‌ترسیم. فرقی هم‌ نمی‌کند دواچی و نسخه‌پیچ باشد یا فلان مدیر و مصدر‌دار دولت. کرونا، چون پیش‌قراولان لشکر چنگیز چند روزی‌ست تاخته‌است به ما و ما دلمان به هیچ پُشتی خوش نیست، حتی به خودمان. اخبار کشتگان کرونا ما را نمی‌ترساند اما کاش رسانه‌ها عقلشان می‌رسید و خبر احتکار ماسک را توسط یک همشهری، یک مرد! به گوش ما نمی‌رساندند.
کاش دلمان به دولتی خوش بود که روزش را به تدبیر شب می‌کند. کاش از آن دولت‌ها بود که می‌دانستیم عقلش قد چهار نفر خشک‌مغزِ دنیادوست کار کرده‌است و از همان روز اول که کرونا به جان چینی‌ها افتاد ماسک و محلول ضدعفونی کننده و هر چه که لازم است تولید و انبار کرده که به وقت ضرورت بازار را سرریز کند تا غصه‌‌ی اهل و عیال مردم وحشت‌زده این بی‌تفاوتی‌ها نباشد.
خدا نکند اما شاید کرونا فراگرفتمان و پر شد لای مرگ و زندگی‌مان. شاید در شهرمان، خانه‌مان حبس شویم، قرنطینه شویم آن‌وقت باید بنشینیم خودمان را تماشا کنیم. ببینیم چقدر دلمان برای هم می‌سوزد. چقدر هوای هم را داریم. ببینیم آیا می‌توانیم ماسک‌ که هیچ، نانمان را با همسایه، با رفیق، با برادر شریک شویم یا نه؟! کرونا ویروس نیست، کرونا آینه است که خودمان را درش تماشا کنیم. ما اما از کرونا نمی‌ترسیم ازخودمان می‌ترسیم.

#کرونا

@alirezaaleyamin
648 views18:38
باز کردن / نظر دهید
2020-02-04 15:50:41
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

#حافظ
.
#شهید_اصغر_پاشاپور
#قاسم_سلیمانی
.
@alirezaaleyamin
379 views12:50
باز کردن / نظر دهید
2020-02-03 20:48:15 امروز صبح خبر را در استوری سعید صدراییان دیدم. اصغر پاشاپور به حاج قاسم پیوست. حالم شد حال همان صبح جمعه‌ی خون‌بارِ چندم دی‌ماه. این‌بار با بغضی که در گلو مانده‌است.
آقای اصغر را اولین‌بار پنج، شش سال پیش دیدم. دو‌ نیم‌روز، در حماء. یکی قبل‌تر از آنکه سوار آن‌ تویوتای خرگوشی خاکی رنگ بشویم و‌ با خوف و‌خطر خودمان را برسانیم به حلب، که آن‌وقت‌ها در محاصر بود و بعدتر وقتی باز ازحلب برگشتیم به حماء و پیشتر از آن‌که سوار هواپیمای ارتشی شویم و کف هواپیما را پر کننداز تابوت‌هایی با پرچم‌های سوریه و ایران و روی خیلی‌هاشان نوشته باشد فاطمیون و زینبیون.
بعد از ان گاهی آقای اصغر را در زینبیه یا سیده رقیه می‌دیدم و به خوش و بشی می‌گذشت. و فکر می‌کردم چقدر عجیب که مثل اویی هنوز چون ما زنده است.
آقای اصغر را در گوشه‌ای از کادر بسیاری از تصاویر ضبط شده از عملیات‌های سوریه هم می‌شود پیدا کرد و شناخت حتی اگر صورتش را برای شناخته نشدن محو کرده باشند. چارشانه، قد بلند با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
او ادامه‌ی حاج‌قاسم بود. نسل بعد از فرمانده که اگر می‌ماند و ریش‌هایش سپید می‌شد قلب یک ملت به بودنش گرم بود و با رفتنش خون می‌شد.
در عملیات‌ها نیروهای تحت امرش را فوجِ اصغر می‌گفتند. خودش شده بود یک بِرَند، زنده‌ زنده نامش کار شهید می‌کرد. حالا حتما یک شهید می‌گذارند قبل اسمش. بشود فوج شهید اصغر.
اما این پایان اصغر نیست. اصغر پاشاپور تمام‌نشدنی‌ست. مثل فرمانده‌اش. تا جنگ، این جنگِ شوم باشد او هم هست.
جنگ که تمام شود، اگر روزی تمام شود او بر‌می‌گردد به شهر، برمی‌گردد میان ما با ریش و‌موهای مجعد که در یاد من، گویی همیشه گردی از خاک رویش نشسته است. با ابروانی پرپشت و نگاهی بی انتها.
#شهید_اصغر_پاشاپور

@alirezaaleyamin
281 viewsedited  17:48
باز کردن / نظر دهید
2020-01-24 07:16:52 https://www.instagram.com/p/B7q9cvBJhS-/?igshid=5he1a8zjw3p5

@alirezaaleyamin
170 viewsedited  04:16
باز کردن / نظر دهید
2020-01-15 17:02:03 https://www.instagram.com/p/B7V6EUDpyOV/?igshid=u4la1ki34k97

@alirzaaleyamin
318 views14:02
باز کردن / نظر دهید
2020-01-12 16:17:52 پستی که اینستاگرام حذف کرد

من نویسنده‌ام، می‌دانم که هیچ داستانی بدون قهرمان شکل نمی‌گیرد. هیچ قهرمانی‌ هم بی‌عمل قهرمانی، قهرمان نمی‌شود، می‌دانم شخصیت هیچ قهرمانی باورپذیر نمی‌شود الا این‌که تمام ریزه‌کاری‌های یک شخصیت واقعی را داشته باشد. بخندد، عصبانی شود، ماتم بگیرد، مغرور شود، شکست بخورد، اشتباه کند، بغض کند و آنجا هم که باید دست به عمل قهرمانی بزند پیروز میدان شود. قهرمان تیپیکال و افسانه‌ای قوام و دوام ندارد. باسمه‌ای و غیرقابل باور است.
از سویی می‌دانم‌ همان‌قدر که قهرمان ضرورت داستان‌هاست، حضور ضدقهرمان هم نیاز است.
باز با تمام‌ خصوصیات انسانی. الا این‌که در برابر قهرمان می‌ایستد و تلاش می‌کند مانع پیروزی او شود. و همین او را در دایره‌ی شر قرار می‌دهد.
اندوه من برای کشته شدن حاج قاسم به خاطر از دست دادن قهرمان بود. ضد قهرمان، قهرمان ما را کشته بود و‌ برای من تراژدی با مرگ قهرمان به پایان می‌رسید. اما مرگ قهرمان شاید پایان داستان باشد اما الزاما به معنای شکست او نیست.
دیروز برای اولین‌بار در نیم‌روز، چهار پستِ پیاپی گذاشتم. همگی پر از خشم و اندوه و نفرت. تا اینکه یکی از مسئولانِ این اشتباه انسانی فجیع در نشست خبری حاضر شد و سر تعظیم فرودآورد. صبر کردم‌ تا فیلم حرف‌هایش را ببینم. قاب دوربین دروغ‌ را اشکار می‌کند و او به وضوح صادق بود، الا آنجا که نمی‌خواست همه‌ی حقیقت را بگوید. او بار گناهِ همه‌ی مصیبت را به دوش کشید. نه به این دلیل که گردنش از مو باریک‌تر بود. بلکه به این خاطر که پیش‌مرگ بود. و حالا باید برای قهرمان شدن از این آزمون سخت می‌گذشت. به احترام یک مرد، یک قهرمان چهار پست را حذف کردم.
ما در حسرت صداقتیم، صداقتی فروتنانه، و این تمام چیزی است که قهرمانِ تازه‌ی داستان با خود دارد.

قرار بود با اولین واکنش انتقام‌جویانه‌ی ایران، ضدقهرمان پنجاه و دو‌ نقطه از کشورمان را هدف قرار دهد. این اتفاق آن‌طور که ما فکر می‌کردیم نیفتاد. چون او‌ نقشه‌ی دیگری داشت. این‌بارنقشه‌اش را با زبان ما نوشت. به فارسی سلیس.
بیایید در این وانفسای غبارآلود تلاش کنیم با هم روبرو‌ نشویم. با هم نجنگیم. نه در اینجا نه در خیابان. همه‌ی ما اندوهگینیم و مصیبت‌زده، به هم تسلیت بگوییم و آرزوی صبر بر مصیبت کنیم.

علیرضا آل‌یمین

#پرواز_اوکراین

@alirezaaleyamin
382 viewsedited  13:17
باز کردن / نظر دهید