2022-07-05 21:05:08
نوزده ساله بودم که پایم به کانون اصلاح و تربیت کودکان و نوجوانان بزهکار باز شد.
بسیاری از محبوسین کانون هم سن و سال من بودند و هر کدام به جرمی مجبور بودند چندین ماه یا سال را پشت حصار ترسناکی از شهرزیبا بگذرانند.
من اما این فرصت را داشتم که هر روز از در آهنی و فرسودهی زندان بیرون بیایم و به خانه برگردم.
تجربهی حضور در زندان برای آموزش نویسندگی به بچههایی که بزهکار نامیده میشدند در آن سن و سال که من داشتم بسیار با ارزش بود.
هر روز که از آن حصار آهنین میگذشتم خودم را یکی از آنها میدیدم. فاصلهی من با آنها چقدر بود؟! چندتاییشان به جرم رانندگی با موتور، نداشتن گواهینامه و تصادف منجربه جرح در زندان بودند و من هر روز با موتور رفتوآمد میکردم، بیگواهینامه.
بیست و چند سال بعد؛
مدتی پیش بهواسطه دوست عزیزی در یک گروه تلگرامی عضو شدم به نام خیرات.
دوستان حاضر در این گروه هراز چندگاهی پولی جمع میکنند و برای کارتنخوابها غذایی درست میکنند و نیمهشب در محلات جنوبی طهران در پارکها، خرابهها، باغها، خانههای متروک و هرجا که بشود این آدمهای بیخانمان را پیدا کرد پخش میکنند.
خواستم که همراهشان شوم. نشانی خانهای را دادند در محلهی غیاثی شرق طهران. ساکنان یک آپارتمان چهارطبقه زیرزمین را تبدیل به آشپزخانه کرده بودند تا همانجا برای هیاتشان غذا درست کنند. رفقای خیرات هم آنجا مشغول پخت غذا بودند. کار زیاد بود، تعدادمان کم، آشپزخانه گرم اما شوقمان بسیار.
رفقا سه مرتبه پیش از اینهم غذا درست کرده و میان کارتنخوابها پخش کرده بودند. به گمان من بهترین انتخابشان ماهیپلوی شب عید بود تا یاد خانه و عید در خاطر بیخانمانها زنده شود.
حوالی ساعت یک نیمهشب چهارصد پرس غذا را بار ماشینها کردیم و راه افتادیم. پارک مسگرآباد اولین مواجههام با بیخانمانها بود. کنار پارک ایستادیم با نایلونهای غذا در دست، کمکم از لابهلای درختها و پشت شمشادها پیدایشان شد. هر کدام میآمدند و غذایشان را میگرفتند و دعای خیری میگفتند و در تاریکی پارک ناپدید میشدند.
از مسگرآباد تا خاوران، باغ آذری، بعثت، محلاتی، شوش، مولوی و این ماجرا تا حوالی ۵/۳۰ صبح طول کشید.
در تمام این مدت من مبهوت به صورتهایشان نگاه میکردم و با چشمهایشان میرفتم به بیست و چند سال قبل؛ کانون اصلاح و تربیت.
فاصلهی من با بچههای کانون به قدر بریدن یک سیم ترمز بود. به اندازه لغزیدن موتور.
حالا فاصله من با این آدمها چقدر است؟!
#روایت_اول
@alirezaaleyamin
191 viewsedited 18:05