حکایتی از مثنوی معنوی
««« دعا »»»
دزدی در کمین مارگیری قرار گرفت و یکی از مارهای او را دزدید و با خود برد. مار گیر از گزند نیش آن مار رهایی یافت، ولی همان مار به بدن دزد نیش زد و او را کشت.! از قضا گذر مار گیر به آنجا که جسد دزد قرار داشت، افتاد و او را شناخت و فهمید که گزش مار او را کشته است. او خدا را شکر کرد که عدو، سبب خیر شده است. مار گیر پس از ناپدید شدن مارش ، مکرر دعا میکرد و از خدا میخواست که مارش پیدا شود.
ولی بعد از آن جریان، میگفت:
خدایا شکر تو را به جا میآورم که دعایم را مستجاب نکردی!
بنابر این گاهی خداوند از روی کرمش، دعاها را مستجاب نمیکند،
زیرا استجابت دعا به زیان دعا کننده است.
بنابراین چه بهتر که انسان در امور خود به خدا توکل کند و کارهایش را به او بسپارد.
شکر حق را، کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم، آن سود شد
بس دعا ها کان زیان است و هلاک
وزکرم می نشنود یزدان پاک
مصلح است و مصلحت را داند او
کان دعا را باز می گرداند او#حضرت_مولانای_جانم
#آکادمی_زندگی_عالیش
◣@AlishLifeAcademy◢