2022-07-27 00:08:26
•
دزدِ مست، کلهپاچه، و باقی قضایا... میانهی دهه ۸۰، هنوز مددکار زندان عمومی و کوچک شهر بودم.
روزی مثل همین روزهای تابستانی بود به گمانم، که مرد غریبهی میانسالی را به جرم سرقت تحویل بازداشتگاه دادند. برای تکمیل پروندهی مددکاری نیاز به مصاحبه تشخیصی بود. پس سروقتش رفتم. اهل بخیه بود و اصلن حال خوشی نداشت. فهمیدم تهرانی است و مسافرت آمده و بعد هم مغازهی کلهپزی را زده! چهجور؟ پیجو که شدم گفتند کلهی سحر دیگ کلهپاچه را از جلو مغازه برداشته و در رفته! باری...
چند روز گذشت و عریضهای از او به من رسید خطاب به قاضی با این محتوا که "من دزد نیستم و مشروب خورده بودم و در بیحواسی مال دیگری را بردم و این اتهام را اصلن قبولندارم". از من هم خواسته بود حسب وظیفهی مددکاری پیگیرش باشم و حمایتش کنم.
هر روز میدیدمش و چون توی ترک مصرف بود حال و روز خوبی نداشت و هذیان میگفت. این نامه نگاریها هم دوسه باری تکرار شد و من هم همهشان را پیش خودم نگه داشتم و به دادگاه نفرستادم.
یک روز عریضهای به دستم رسید که در آن از من به دادگاه شاکی شده بود. که نمیدانم این مددکار چرا با من خصومت دارد و هیچکدام از عریضههایم را رد نمیکند. خب! جای بحثی نبود. عریضهی آخرش را برداشتم و دادم به بخش اداری و آنها هم فرستادند به دادگاه. نتیجه؟ حکم آمد: "شش ماه حبس و رد مال برای سرقت. سه ماه حبس هم برای آن اقرارِ مکتوب به شرب خمر!"
• پانوشت:۱. متاسفم که بگویم حالا که سالها گذشته و دیگر مو سپید کردهام، میبینم خلقیات بسیاری از ما مثل خلقیات آن دزدِ مستِ کلهپاچه است. گرفتار جهل مرکبیم. نه خیر دیگران را میخواهیم و نه خیر خودمان را میفهمیم! نه میدانیم، و نه میدانیم که نمیدانیم!
۲. سرنوشت دزدِ مست؟
حاجعلی (صاحب نیکنفس کلهپزی) چون آشنایی قبلی داشتیم خودش تماس گرفت و قرار دیدار گذاشت و همانجا از حقش گذشت. دزد مست هم کمی بعد آزاد شد اما دو سه سال بعد دوباره در بندر خبط و خطایی کرد و افتاد زندان. چه خطایی؟ خاطرم نیست اما قاعده این است که تخم مرغ دزد شتر دزد بشود!
#روزانه
@aminhaghrah
202 views21:08