نشسته بودیم تو کافه. کلی ایده های جذاب داشت و پولساز. میگفت ت | اَميرعلى قِ
نشسته بودیم تو کافه. کلی ایده های جذاب داشت و پولساز. میگفت تو ایران هنوز هیچکس نمیدونه وگرنه همه میرفتن سمتش. مطمئن بود درست فکر میکنه. گفتم چرا انجامش نمیدی پس؟ پشت این ایده کلی پول خوابیده! گفت وقت ندارم... حسابدار یک شرکت موفق تبلیغاتیه. بهش گفتم نمیخوای استعفا بدی بیای سراغ ایده هایخودت؟ چند وقته همش دارم بهش میگم بیا بیرون و به کارهای خودت برس. امشب بهش میگفتم خیلی از آدمایی که اطرافم به جاهای بزرگی رسیدن با همون ایده های کوچیک و ساده ای بود که به ذهن منم خطور کرده بود اما بهشون بی اهمیت بودم! بعضی وقتها اون فکری که گوشه ی ذهنته، تمام چیزیست که فکرت باید براش وقت بذاره.