داستان شب قطره عسلی بر زمین افتاده بود، مورچهی کوچکی آمد و | اخبار آمل و نور
داستان شب قطره عسلی بر زمین افتاده بود، مورچهی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزهی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعهای دیگر نوشید... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبهی عسل کفایت نمیکند و مزهی واقعی را نمیدهد،…