Get Mystery Box with random crypto!

افاضات روشنفکران یا خودنخبه‌پنداران یک قرن گذشته ایران، عمامه | Anarchonomy

افاضات روشنفکران یا خودنخبه‌پنداران یک قرن گذشته ایران، عمامه به سر بوده باشه یا کراواتی، رو می‌تونیم در سه گزاره زیر خلاصه کنیم (که همینکه میشه خلاصه‌ش کرد خودش یک موضوع وحشتناک دیگه‌ست):

۱- غرب خر است، اما خوش‌شانس بود
۲- ما هم‌قد غرب هستیم، اما بدشانسی آوردیم
۳- غرب باید بیاید بنشیند در مکتب ما و درس یاد بگیرد

هر سه علاوه بر اینکه مهملند، معکوس واقعیت بودند. غرب، اگه اروپا در نظر بگیریم، بدترین بدشانسی‌ها رو آورد. درست وقتی داشت جهش صنعتی می‌کرد، گرفتار سقوط پادشاهی‌ها و ظهور ناسیونالیسم افراطی، و سپس جنگ‌های داخلی و جنگ با همسایه‌ها شد. که به شدت خانمان برانداز بودند. همچنین در انرژی هم بدشانسی آورد، و درست در زمانی نفت کشف شد که داشتند بساط‌شون رو از مستعمره‌ها جمع می‌کرد، و ملی‌گرایی احساسی در اون کشورها هم اوج گرفته بود. اگه نفت دقیقا صدسال زودتر، و یا صدسال دیرتر کشف می‌شد، همه‌چیز یک شکل دیگه پیدا می‌کرد. اروپا حتی در دموگرافی هم بدشانسی آورد و الان در زمانی با توقف رشد جمعیت، و حتی کاهش جمعیت، مواجه شده که قدرت‌های نوظهور برتری جمعیتی دارند.
درست در مقابل ما خوش‌شانسی‌های زیادی داشتیم. حتی سقوط صفویان هم به اندازه سایزی که اون امپراتوری داشت، فاجعه‌بار نبود، و نادرشاه با وجود همه کثافت‌کاری‌هاش ثبات خوبی ایجاد کرد، و دوره قاجار غیر از سال‌های آخرش، دوران آرامی بود. و بعد ازون هم ثروت افسانه‌ای نفت اضافه شد. ایران اگه واقعا بضاعتی داشت، دویست سال فرصت، با مقدار زیادی سرمایه، در اختیارش بود که خودش رو احیاء کنه. و مسئله همین بود: خالی بودیم!
اینکه روشنفکرهای ما به بدبیاری‌های اروپا، که فقط یکیش ظهور نازیسم و تبعات سنگینش بود، نپرداختند، و به خوش‌شانسی‌های خودمون، که فقط یکیش آرامش نسبی در دنیای متلاطم بود، نپرداختند، برای این بود که اگه می‌پرداختند معلوم می‌شد اونی که علیرغم بدبیاری‌ها، گلیمش رو از آب می‌کشه بیرون، غنی بوده؛ و اونی که علیرغم همه فرصت‌ها، داره غرق میشه، فقیر بوده!

نخبه ایرانی در همه‌چیز شورش رو در می‌آورد. نه فقط در اینکه ناگهان به پیامبر اسلام فحش می‌بست، و سپس ناگهان علی‌بن‌ابیطالب رو سوسیالیست معرفی می‌کرد! بلکه در اینکه ابتدا فاصله غرب با ما رو نجومی برآورد می‌کرد، و سپس ناچیز! یک بار می‌گفتند اروپا هزارسال از ما جلوتر است، یک بار می‌گفتند تا پنج سال آینده از آلمان جلو می‌زنیم! (و بله حاکم وقت هم تحت تأثیر این نخبه‌ها بودند). در حالی که فقط پنجاه سال جلوتر بودن تعیین‌کننده خیلی از اتفاقاته. بعدها معلوم شد خیلی ازون به اصطلاح بدشانسی‌های غرب هم مربوط می‌شد به پنجاه شصت سال جلوتر از بقیه بودن. مثل همون ناسیونالیسم افراطی، که با پنجاه سال تأخیر در بقیه کشورها دیده شد. این پدیده تأخیر رو حتی تحصیلکردگان دانشگاهی و کسانی که با اعداد سر و کار دارند هم نمی‌فهمیدند. مثلا تا مدت‌ها تصور می‌شد سقوط نرخ باروری زنان یک مسئله اروپاییه! اما با پنجاه سال تأخیر در چین هم دیده شد! در واقع یک سری از مسائل که برای بشر جدیدند، برای این از اروپا نشأت می‌گیرند، که اون‌ها زودتر باش برخورد می‌کنند! و اگه بعدا به بقیه جوامع میرسه به خاطر تأخیره، نه اینکه غرب داشته صادرشون می‌کرده! نخبه‌های ما نمی‌فهمیدند که پنجاه سال فاصله خیلی کلیدی‌تر از هزارسال فاصله‌ست. هزارسال فاصله، اگه هم ممکن بود، منجر به منفک شدن دو طرف از همدیگه می‌شد، همونطور که الان از قبایل ایزوله آمازون منفک هستیم. و دقیقا همین پر کردن فاصله پنجاه شصت ساله‌ست که گاو نر میخواهد و مرد کهن، که ما نداشتیم، و نداریم. ما وقتی خالی هستیم، که عملکردمون در دویست سال گذشته ثابتش می‌کنه، نمی‌تونیم به غرب بگیم بیا از ما چیز یاد بگیر، یا متواضع باش. ما حداکثر بتونیم به غرب بگیم «لطفا از ارزش‌های خودت محافظت کن»، «لطفا به ماکس وبر و توماس جفرسون برگرد»، «لطفا الهیات مسیحیت رو جدی‌تر بگیر»، «لطفا از دانشگاه‌هایت بولشت‌زدایی کن».
اما حتی قبل ازینکه همین‌ها رو هم به غرب بگیم، باید مملکت خودمون رو از مهملات نخبه‌های یک قرن گذشته‌مون مطهر کنیم.